چکیده:
سیستان و بلوچستان به عنوان بزرگترین ناحیه اقلیت مذهبی کشور با تراکم بالای قومیتی و وجود ساختار اجتماعی طایفه ـ قبیلگی، همیشه منطقهای مناسب برای شکلگیری گفتمانهای مشروعیتبخش خشونتبار تلقی میگردیده است که این خشونتها یکی از بزرگترین چالشهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مرزهای داخلی کشور محسوب میگردد. این نگاشته با دیدی توصیفی ـ تحلیلی و استفاده از نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موف، گفتمان مشروعیتبخش گروهک تروریستی جیشالعدل را در سال 1393 مورد بررسی قرار میدهد و در این راه با تحلیل بیانیهها و استفاده از منابع دست اول، شاخصهای نمادین مشروعیتبخش این گروه را معرفی کرده تا با هدفی کاربردی، شرایط را برای برنامهریزیها و سیاستگذاریهای هویتی و گفتمانی در جهت ناکام گذاشتن این عناصر مشروعیتبخش فرآهم آورد تا گامی در جهت تحکیم مبانی انقلاب در این استان برداشته شود. شیوه گردآوری اطلاعات در این پژوهش استفاده از دادههای کتابخانهای و بیانیههای تروریستی این گروه در سال 1393 میباشد.
As the largest area of religious minority in the country with high ethnic density and tribe-clan social structure, Sistan and Baluchestan province has always been an appropriate region for the formation of legitimizing violent discourses which are one of the greatest security challenges of the Islamic Republic of Iran within its territories. Applying Laclau and Mouffe's theory of discourse analysis with a descriptive analysis approach, this article has studied legitimizing violent discourse of Jaish ul- 'Adl terrorist group in 1393 AH and through analyzing this group's statements and using first hand sources, it has introduced symbolic legitimizing indexes of this group so that conditions for programming and policy making in terms of identity and discourse to suppress these legitimizing indexes as a step to consolidate revolution's bases in this province. This article has used library data and statements of this terrorist group in 1393 AH.
خلاصه ماشینی:
عدم وجود پایگاه مشخص و معین نزد قومیت بلوچ و عدم حمایت افکار عمومی از این گروهک تروریستی موجب گردیده که این گروه برای رسیدن به خواستهای پنهانی خویش، تمام تلاش گفتمانی را مبذول دارد تا شرایط مشروعیتبخش را از طریق تثبیت دالهای شناور قومی در پیرامون دال مرکزی نمادین عدل ـ عدم تبعیض فرآهم آورده و از این طریق خود را به عنوان جنبشی مردمی معرفی کند: «ملت عزیز بلوچ و اهلسنت بایست راه مبارزه و مقاومت را در پیش گیرند و راه رسیدن به عدل، همراهی با مبارزین است».
از این رو این نگاشته سعی دارد با استفاده از نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موف، بیانیههای مشروعیتبخش این گروهک را در سال 1393 مورد واکاوی علمی قرار میدهد و در پایان، راه ریشهای حل معضل تروریسم در استان سیستان و بلوچستان را در بهبود شرایط مشروعیتبخش هویتی خشونت در این استان بر طبق نظریه جان برتون جستجو کند.
از این رو پس از مطالعه بیانیههای این گروه در سال 1393 میتوان موارد زیر را به عنوان شاخصهای اصلی و عناصر تعریف کننده و تمیز دهنده این گروه معرفی کرد: ـ ادعای استقلال در مبارزات و مردمی بودن: این سازمان در عین وابستگی به منافع خارجی و منافع داخلی برخی متنفذین، سعی میکند اهداف خشونتبار و خشن خویش را تحت عنوان مردمی، دموکراتیک بودن و در صدد کسب حاکمیت قومی معرفی نماید و هدف استراتژیک خویش را «خودمختاری در چارچوب ایرانی معرفی کند» (بیانیه 15 شهریور 1393) و در این راستا اعلام کند که به هیچ منافع گروهی و بینالمللی متصل نیست و دال استقلال در مبارزات و عدم پیروی از دیگر گروهها و کشورها را موقتا برای خویش تثبیت کند.