چکیده:
رمان سالمرگی، نوشتة اصغر الهی، داستاننویس و روانپزشک ایرانی، روایت پریشانحالی و تعارض شخصیتهای آن است. الهی در پرداخت شخصیتهای این رمان، حالات روحی آنان همچون ترس، روانپریشی و حقارت را با شگردهای تازهای چون خودواگویی روانی به تصویر میکشد. ما در این پژوهش برآنیم تا این رمان را با توجه به نظریة روانشناختی کارن هورنای بکاویم. در این پژوهش که به روش تحلیل محتوا صورت گرفته، شخصیتها و کارکردهای آنان مورد بررسی قرار گرفته است و نتایج تحقیق حاکی از آن است که شخصیتهای روانپریش این رمان، برای درمان روانپریشی و احساس حقارت خود، بسته به موقعیت، به شیوههای دفاعی چون مهرطلبی و انزواطلبی روی میآورند. آنها برای رهایی از عذاب وجدان از واقعیت میگریزند و با گسترش دامنه تخیل روانی، باعث پیچیدگی بیشتر روایتها میشوند. زمان در ذهنهای متوهم و پریشان آنان در حرکت و تداخل است و روایتهای تازهای از این تداخل بهوجود میآید. گاهی روایتهای آنان زمان مشخص ندارد و همین بیزمانی در تکگوییها، مخاطب را با آشفتگی روایت در این رمان درگیر میکند. زندگی شخصیت مهرطلسب، وابسته به محبت و کمک دیگران است. بنابراین، تمایلات برتریطلبی خود را سرکوب مینماید. شخصیت عزلتطلب هم بنا به ضروریتهای روحی و موقعیتی که در آن قرار گرفته است و به واقع، در راستای رسیدن به آرامش و شخصیت مطلوب خود، از انزواطلبی بهره میبرد.رمـان ســالمرگی، نوشــتۀ اصــغر الهــی، داسـتان نــویس و روان پزشــک ایرانــی، روایــت پریشان حالی و تعارض شخصیت های آن است . الهی در پرداخت شخصیت هـای ایـن رمـان ، حالات روحی آنان همچـون تـرس ، روان پریشـی و حقـارت را بـا شـگردهای تـازه ای چـون خودواگویی روانی به تصویر میکشد. ما در این پژوهش برآنیم تا این رمـان را بـا توجـه بـه نظریۀ روانشناختی کارن هورنای بکاویم . در این پژوهش که به روش تحلیل محتـوا صـورت گرفته ، شخصیت ها و کارکردهای آنان مورد بررسی قرار گرفته است و نتایج تحقیـق حـاکی از آن است که شخصیت های روان پریش ایـن رمـان ، بـرای درمـان روان پریشـی و احسـاس حقارت خود، بسته به موقعیت ، بـه شـیوه هـای دفـاعی چـون مهرطلبـی و انزواطلبـی روی میآورند. آنها برای رهایی از عذاب وجدان از واقعیت میگریزند و با گسترش دامنـه تخیـل روانی، باعث پیچیدگی بیشتر روایت ها میشوند. زمان در ذهن های متوهم و پریشان آنان در حرکت و تداخل است و روایت های تازه ای از این تداخل به وجود میآید. گاهی روایـت هـای آنان زمان مشخص ندارد و همین بیزمانی در تک گوییها، مخاطب را با آشفتگی روایـت در این رمان درگیر میکند. زندگی شخصیت مهرطلسب ، وابسته بـه محبـت و کمـک دیگـران است . بنابراین ، تمایلات برتریطلبی خود را سرکوب مینماید. شخصیت عزلت طلب هم بنـا به ضروریت های روحی و موقعیتی که در آن قرار گرفته است و به واقع ، در راستای رسـیدن به آرامش و شخصیت مطلوب خود، از انزواطلبی بهره میبرد.
خلاصه ماشینی:
"اصغر الهی در ایـن رمـان کـه دارای فضـایی روان شـناختی اسـت ، از تکنیک هایی چون تداعی معانی و جریان سیال ذهن و نیز تکنیک خودواگویی روانی، برای خلق شخصیت های داستانی خود بهره برده است .
الهی که در مجموعه داستان دیگر سیاوشی نمانده ، دست بـه ابتکـار زده اسـت و بـا خلـق داسـتان هـایی بـا فضـای روان شناختی و استفاده از تکنیک هایی مثل خودواگویی روانـی، جریـان سـیال ذهـن و بازتـاب واقعیت در ذهن پریشیده ، شگردهای تازه ای در داستان نویسی ایجاد کرده است ، در ایـن رمـان ، اوج خلاقیت خود را نشان میدهد و تکنیک خودواگویی روانی در این رمان به بار مینشـیند.
علیرغم عمرانی که بیشتر در گذشته سیر میکنـد و در پـی جلـب توجـه لـیلا و مهرطلبـی از اوست ، ولی لیلا که درمانده از دنیای واقعی اکثر اوقات در تنهایی به سر میبرد و گاهی در تأیید حرف های عمرانی به گذشتۀ زندگی خود و عمرانی گریـز مـیزنـد کـه بیشـتر بـا بـازگو کـردن خاطرات قدیمی در پی سرزنش عمرانی و پیدا کردن مقصر برای مـرگ سـیاوش اسـت .
پس شهادت سیاوش ، جدا از سرزنش هـای لـیلا، تکامـل اسطورة فرزندکشی در این رمان است ، چنان که آدم های زندگی سیاوش نیز هـر کـدام بـه نوبـۀ خود موقعیت هایی را به وجود آوردند که شاید بتوان گفـت شـهادت سـیاوش تقـاص گناهـان و ایجاد همین موقعیت ها نیز بوده است ؛ از جمله بی وفایی پدربزرگ بـه عهـد بـا خـدا و آشـفتگی زندگی و روزگار مادربزرگی که هر بار فرزندان متعدد خود را سر راه می گذاشت و نیز مادری که با اشتباه خود باعث سقط نوزادی بی گناه می شود."