چکیده:
هر گونه بررسی علمی دربارة روند تحولات شعر ایران نیازمنـد توجـه بـه پیشـینة باستانی آن ، از جمله آثاری است که از دورة میانه بازمانده است . در میان این آثـار، یادگار زریران به دلیل احتوا بر ویژگی های شاعرانه و حماسی منحصربه فـرد خـود شایستة توجه ویژه ای است . یادگار زریران منظومه ای شاعرانه به زبان فارسی میانـه و بازماندة ارزشمندی از میراث پارتی است که گوشه ای از هنر شاعری ایرانیـان را در دورة میانه آشکار می کند. سنجش یادگار زریران با اشعار فارسی پس از اسـلام ، از جمله شاهنامه ، از همانندی برخی صـنایع ادبـی و فنـون بلاغـت میـان دو دوره حکایت می کند. شگردها و فنون ادبی به کار رفته در آثاری چـون یادگـار زریـران متعلق به ادبیات شفاهی پیش از اسلام است که در دوره های بعدی نیز شکوهمند و پرتوان ادامه یافته است ؛ چنان که بسیاری از ویژگی هـای شـعر حماسـی دوره هـای بعدی در این رساله دیده می شود. در این مقاله کوشش می شود مصادیق این سخن در سنجش با شاهنامه بازنموده شود؛ مواردی چون روایت داستان ، اغراق ، تکرار و استفاده از صفت های شاعرانة حماسی . برخـی مـوارد سـنت هـایی اسـت کـه بـه گذشته های بسیار دور مردم ایران بازمی گردد که به آن ها اشاره خواهد شد. در پایان نیز به صور خیالی که در این اثر به کار رفته است ، مانند تشـبیه ، اسـتعاره و کنایـه ، پرداخته می شود.
خلاصه ماشینی:
"نولدکـه مصـادیق سخن خود را مبنی بر نمود مبالغه های برجستة حماسی بعد در ایـن مـتن پهلـوی نیـاورده است ، اما بررسی دقیق تر متن و سنجش آن با شاهنامه نشان می دهد آنچه به ایـن اثـر وجـه حماسی می بخشد و احتمالا مورد نظر نولدکه بوده استفاده ار عناصـری اسـت کـه معمـولا فصل مشترک حماسه های ایرانی است ، مواردی چـون نـوع روایـت داسـتان ، و اسـتفاده از صناعاتی چون اغراق ، تکرار، و نیز صفت های هنری .
٧٧٩) اگر قرائت نوابی را از واژة pt'n بپذیریم ، در مصرع دوم آمده است : «و [آوای ] پایشان به دوزخ شود»، بسنجید با شاهنامه : سپاهی که از کوه تا کوه جـای بگیرند و کوبند گیتـی بـه پـای یا با اغراق آمیز نشان دادن گرد و خاکی که از حرکت سـپاه بـه هـوا برمـی خیـزد، فضـا حماسی شده است : به راه که شوند گذر ایدون ببرند (= چنان گذر کنند) با آب بیامیزند که تا یک ماه آب را خوردن نشاید تا پنجاه روز روشن نبود مرغ نیز نشیم نیابد مگر بریال اسبان ، تیغ نیزگان یا بر سر کوه برز نشینند از گرد و دود، شب و روز پیدا نبود این اغراق در شاهنامه چنین آمده است : سپاهی که خورشید شد ناپدید چو گرد سـیاه از میـان بردمیـد نه دریا پدید و نه هامون نه کوه زمین آمد از پای اسـبان سـتوه (شاهنامه : ٢."