چکیده:
میشل فوکو اندیشمندی است که نمی توان به راحتی او را در مقوله ای مشخص و متمایز قرار داد. او پیوسته در حال جدال با گفتار، و در جستجوی زبانی است که آن زبان ، زبان عقل تفاوت گذار و سلطه گر نباشد. او خواهان زبانی که دیگری بتواند از طریق آن به سخن درآید. به عقیده او زبان علوم اجتماعی و روش های آن زبان عقل سلطه گراست . او در عوض شکلی از شناخت را مطرح می کند که هدفش متوجه بازسازی جهان بیرون نیست ، بلکه می خواهد مفروضات ما را درباره این جهان آشکار کند. او بدیل روش شناختی خود را در قالب روش دیرینه شناسی و تبارشناسی مطرح می کند. دیرینه شناسی روشی است متاثر از ساختارگرایی فرانسوی و تبارشناسی متاثر از آثار نیچه . دیرینه شناسی شیوه تحلیل تاریخی نظام های فکری یا گفتار است و تبار شناسی در باره قواعد این گفتار بحث می کند. این که در گفتار چه چیزی را می توان گفت و چه چیزی را نمی توان . کدام گزاره درست و کدام غلط است . کدام باید سرکوب شود و کدام نباید!
خلاصه ماشینی:
به عبارت دیگر،آرشیو مجموعه قواعدی را به وجود می آورد که محدودیت ها و شکل های زیر را تعریف می کند (١٩٨٨٤٨,smart): الف -بیان پذیری (express ability)؛ ب-ابقا (conservation)؛ ج-حافظه (memory)؛ چ- فعال سازی مجدد (reactivation)؛ د-تصرف (appropriation) هدف تحلیل دیرینه شناسی توصیف آرشیو است ، به این معنا که در گفتار از چه چیزی می توان سخن گفت ، کدام گزاره ها باقی می مانند؛ کدام ها ناپدید می شوند؛ کدام ها بار دیگر به کار می آیند؛ کدام ها سانسور یا سرکوب می شوند؛ کدام اصطلاحات معتبر، کدام مشکوک ، کدام بی اعتبار تلقی می شوند؛ میان نظام گزاره های کنونی و گذشته ، یا میان گفتارهای فرهنگ های خودی و بیگانه چه رابطه ای وجود دارد؛ کدام افراد، کدام گروه ها یا طبقات ، به نوع خاصی از گفتار دسترسی دارند.
فوکو مفاهیم ساختارگرایی را با این مفهوم در هم می آمیزد و روش دیرینه شناختی خود را متوجه دو پدیده می کند: اول این که می کوشد آن ساختارهای اساسی را بجوید که برای آدمیان به نسبت ناشناخته است و در طول زمان نسبتا ثابت اند؛ دوم اینکه می خواهد در تاریخ استحاله هایی را نشان دهد که دوره های ثابت سنتی را از هم جدا می کند؛ یعنی آن گسست هایی rupture را که خبر از پایان یک دوره و آغاز یک longue duree (دوره طولانی ) جدید می دهد.