چکیده:
بومیسازی نظریههای علوم انسانی، یک مسئله مهم در هویتسازی و تقویت فرهنگ خودی و از لوازمکاربست دانش در عمل است؛ زیرا نظریه از مهمترین صور مواجهه با مشکلات و درک آنهاست. نظریههایعلوم انسانی دارای دو بعد انسانی و محیطیاند: در بعد اول، فرازمانی و فرامکانی و در بعد دوم، محدود بهمقتضیات خاص جوامعند. یک نظریه هرچند امری انسانی است، در عرصه کاربست نمیتواند واجدمطلوبیت لازم برای همه جوامع به صورت یکسان باشد. ازاینرو، بومیسازی برای کاربست آنها در شرایطخاص ضرورت مییابد. براین اساس، پرسش ما این است که در جهت تحققی شدن نظریهها در جامعهخویش بر چه بنیانهای معرفتی و فرهنگی باید تکیه کرد؟ در این پژوهش، آنچه نظریهها درباره جهان به ما میآموزند، فقط با بومیسازی است که هم میتواندواجد کارایی برای ایران ما باشد و هم با هویت ما و آموزههای فرهنگ ما انطباق داشته باشد. در این میان،نگرش ما مبتنی بر اعتدال و فضیلتمندی و انطباق با هویت فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، در راستای ساختندانش مطلوب است.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس، پرسشاصلی ما در این نوشتار این است که در عرصه نظریهپردازیدر ارتباط با خود و جامعه خویش و در چالش میانمقتضیات محیطی و نظریهها، چه موضعی را میتوانیماتخاذ کنیم و بر کدام بنیانهای معرفتی و فرهنگی میتوانیمتکیه نماییم؟ برای پاسخ به این پرسش، با شیوهای تحلیلی،ابتدا به مسئله بومیسازی و سپس مفهوم نظریه وویژگیهای آن در علوم انسانی و در ادامه، به بررسیبنیانهای معرفتی و فرهنگی این تحول بنیادین میپردازیم.
این فاصله و مرز خطرناک بین نظر و عمل یاذهنیت و عینیت، نهتنها مانع تعامل با نظریهها واندیشههای گوناگون سیاسی و انطباق آنها با شرایطجامعه ما شده است، بلکه چون نوع نگاه غالب آنها درعرصه نظریهها بهطور کلی معطوف به جغرافیای مکانیخاصی، یعنی غرب و ایدئولوژی و فرهنگ خاص آنجغرافیا یعنی تجدد و مدرنیته بوده است، هم در عملتحقق نظریهها با مشکل عمومی مواجه گردیده و همباعث ایجاد تزلزل در بنیادهای فکری جامعه سنتی ایراننیز شده است و به نوعی اذهان افراد جامعه را دچارتعارض کرده است.
هرچند نقدهایی اساسی به دیدگاه اولی وارد است، اماهیچیک از این دو نگاه منکر وجود عنصر دین در فرهنگایرانی ـ اسلامی ما و فرهنگ قبل از اسلام ما نیستند؛ بدینمعنا که اندیشه ایرانشهری نیز اندیشهای دینمدار بودهاست و ازاینرو، به خوبی به تعامل با نگرش اسلامیپرداخته و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی ما ساخته شده است.
بنابراین، بومیسازی نظریههای علوم انسانی، تنهانظریهپردازی جدید و نویی در عرصه معرفت و علومنیست، بلکه هم تعامل، هماهنگی و انطباق نظریهها باشرایط جامعه بهطور کلی است که با عدم نفی کلی آنها، بهبازسازی و انطباق با مقتضیات خودی منجر میشود و هممهمتر از آن، راهی است برای جهتدار کردن دانش انسانیدر راستای تزکیه و ساخت انسان و دادن رسالت به نظریههاو ترجیح بعد هنجاری نظریهها بر بعد توصیفی آنها.