چکیده:
اعتقاد به رجعت یکی از امور مسلم مذهب شیعه میباشد تا آنجا که علمای شیعه در این باره ادعای اجماع کردهاند و برای امکان وقوع آن به آیات 82 و83 سورة نمل، آیات 55، 72، 254 و 259 سورة بقره و 43 سورة ص استناد شده است و روایات بیشماری در حد تواتر بر امکان وقوع رجعت دلالت میکنند که برخی از آنها دربارة اهمیت و عظمت روز رجعت، بعضی در تفسیر آیات رجعت و برخی دیگر دربارة رجعتکنندگان وارد شده است. مهمترین دلایل عقلی امکان وقوع رجعت، امتناع ذاتی و امکان وقوعی، قاعدة فلسفی وقوع هر چیزی دلیل بر وقوع آن چیز، و حکم امثال «فی ما یجوز و فی ما لایجوز واحد» میباشند.اعتقاد به رجعت یکی از امور مسلم مذهب شیعه میباشد تا آنجا که علمای شـیعه در این باره ادعای اجماع کرده اند و برای امکان وقوع آن به آیات ٨٢ و٨٣ سورة نمـل ، آیات ٥٥، ٧٢، ٢٥٤ و ٢٥٩ سورة بقره و ٤٣ سـورة ص اسـتناد شـده اسـت و روایـات بیشماری در حد تواتر بر امکان وقوع رجعت دلالت میکنند که برخی از آنهـا دربـارة اهمیت و عظمت روز رجعت ، بعضـی در تفسـیر آیـات رجعـت و برخـی دیگـر دربـارة رجعت کنندگان وارد شده است . مهم ترین دلایل عقلی امکان وقوع رجعت ، امتناع ذاتی و امکان وقوعی، قاعدة فلسفی وقوع هر چیزی دلیل بر وقـوع آن چیـز، و حکـم امثـال «فی ما یجوز و فی ما لایجوز واحد» میباشند.
خلاصه ماشینی:
"علامه طباطبائی در پاسخ بـه ایـن سؤال که چرا یک آیه گاهی به روز قیامت تفسیر میشود، گاهی به رجعت و گاهی بـه روزگـار ظهور مهدی (عـج )، در این باره چنین مینویسد: «روایاتی که رجعت را اثبات مـیکنـد، هرچنـد آحاد آن با یکدیگر اختلاف دارند، الا اینکه با همۀ کثرت خود (که در سابق گفتیم ، متجـاوز از پانصد حدیث است )، در یک جهت اتحاد دارند و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیـوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر میشود؛ روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمیشود، بلکه به خلوص عبادت میشود؛ عبـادتی که مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست ؛ عبادتی که شیطان و اغـوای او هـیچ سـهمی در آن ندارد؛ روزی که بعضی از اموات که در خوبی و یا بدی برجسته بودند یا ولـی خـدا بودنـد و یـا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر میگردند تا میـان حـق و باطـل حکـم شـود.
علامه در نقد منکران رجعت چنین مینویسد: «و راستی دلیل ، عقلی باشد و صدر دلـیلش ذیل آن را باطل میکند، چون اگر چیزی محال ذاتی شد، دیگر استثنا برنمیدارد که بـا خبـر دادن مخبر صادق ، از محال بودن برگشته و ممکن شود، بلکه مخبر هر که باشد، وقتی از وقوع امری محال خبر میدهد، باید فورا صادق بودنش را تخطئه کـرد و بـه فرضـی کـه نتـوانیم در صادق بودنش شک کنیم ، ناگزیر باید خبرش را تأویل کنیم و معنایی به آن بدهیم که ممکـن باشد، مثل اینکه اگر خبر داد که عدد یک نصف عدد دو نیست و یا خبر داد که تمام خبرهـای صادق در عین صادق بودن کاذب است ، که گفتیم اگر بتوانیم در راستگویی این مخبر تشکیک میکنیم و اگر نتوانستیم ، ناگزیر کلامش را توجیه میکنیم ، به طوری که از محال بودن درآیـد."