چکیده:
این نوشتار، نخست مروری دارد بر دو تقسیم از تقسیمات علوم که یکی میراث ارسطوست که ابن سینا آن را در برخی از آثار خود بازتاب داده است، و دیگری از خود وی.سپس نگاه کوتاهی دارد بر چند تقسیمی که در اروپا و در قرون جدید مطرح شده است.نگارنده علوم را به انسانی و غیرانسانی تقسیم کرده و معتقد است که علوم انسانی با انسان و علوم غیرانسانی با اشیائی غیر از انسان سر وکار دارد، و بنابراین، ارزش علوم انسانی نسبت به علوم دیگر به همان اندازه است که انسان بر سایر اشیاء برتری دارد. در این میان فلسفه از جایگاهی والا برخوردار است، و باید به عنوان مادر علوم انسانی شناخته شود؛ زیرا فلسفه است که از مبدء و غایت و چرائی وجود انسان بحث میکند.
خلاصه ماشینی:
در این میان فلسفه از جایگاهی والا برخوردار است، و باید به عنوان مادر علوم انسانی شناخته شود؛ زیرا فلسفه است که از مبدء و غایت و چرائی وجود انسان بحث میکند.
اگر موضوع این علوم ـ ذهنا و خارجا ـ مخالطه ماده است، طبیعی، و اگر تنها در خارج مخالطه ماده است، ریاضی و اگر در خارج گاهی مخالطه ماده است و گاهی مجرد، علم کلی و اگر به هیچ وجه مخالطه ماده نیست، علم الهی است (ابن سینا، 1910م: 6و7) ابن سینا الهیات را فلسفه حقیقی و فلسفه اولی، و مصحح مبادی سایر علوم، و حکمت حقیقی مینامد، و آن را برترین دانشی معرفی میکند که با برترین معلوم سر و کار دارد.
(همان، 1404ق: 5) از آن جا که فلسفه، اعم علوم است، و هیچ چیزی از دایره موضوع و محمولات آن خارج نیست، غایتی که خارج از آن باشد، برای آن متصور نیست، و صد البته که فواید آن بی شمار است، ولی غایت یا علت غائی ندارد؛ چنان که برای موضوع آن، علتی به عنوان فاعل یا جز آن، متصور نیست؛ از این رو موضوع فلسفه ـ یعنی مطلق موجود ـ از داشتن علت فاعلی و غایی و مادی و صوری منزه است، و اگر براهینی در این علم برتر، مطرح میشود، لمی نیست، بلکه انی است؛ آن هم برهان انی مفید یقین که بر محور ملازمات عامه استوار است، و از یک لازم عام به لازمی دیگر رهنمون میشود.