چکیده:
یکی از اهداف مطالعات تطبیقی ادبی، جستوجوی نمونههای «حقیقت» انسانی است که بهصورت کهنالگوها در ادبیات همة ملتها در همة زمانها آشکار شده است. در این مقاله، نگارندگان با بهرهگیری از مکتب آمریکایی (بینالمللی) مطالعات تطبیقی ادبی، به مقایسة کهنالگویی عشق رمانتیک در قصة فرانسوی «تریستان و ایزولت» و قصة ایرانی «خورشیدشاه و مهپری» در رمانس حماسی سمک عیار میپردازند. بدین منظور ابتدا به تعریف کهنالگوهای مادر و پدر، آنیما و آنیموس، مفاهیم خودآگاه و ناخودآگاه، خودآگاه و ناخودآگاه جمعی و مردانگی و زنانگی در روانشناسی یونگی میپردازیم. سپس مفهوم فرآیند «فردیت» که مبتنی بر ایجاد تسلط فرد بر خودآگاه و ناخودآگاه خویش است را توضیح داده و نشان میدهیم که با توجه به وجود ناخودآگاه زنانه (آنیما) در مرد و ناخودآگاه مردانه (آنیموس) در زن، قصة عشق رمانتیک با فرآیند فردیت در انسان تطبیق دارد. نگارندگان ضمن بیان پیرنگ کلی دو قصة عاشقانة مورد بحث، به تعبیر کهنالگویی یونگی عناصری چون شاه، ملکه، قهرمان مرد، جادوگران و معشوق پرداخته و نقش نمادین و روانشناختی آنها را در هر دو قصه توضیح میدهند. آنگاه به مطالعة تطبیقی شخصیتها، کارکردها و حوادث هر قصه پرداخته و ضمن بیان تفاوتها و شباهتهای آنها، به تجزیه و تحلیل فرآیند عشق رمانتیک در هریک از قصهها و مقایسة تحلیلی آنها با یکدیگر میپردازند. این مطالعة تطبیقی قصد دارد به این سؤال پاسخ دهد که چرا عشق رمانتیک در قصة فرانسة عصر مدرن به مرگ و تراژدی منجر میشود، اما در قصة ایران پیش از اسلام به وصال عشاق میانجامد.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله ، نگارندگان با بهرهگيري از مکتب آمريکايي (بين المللي ) مطالعات تطبيقي ادبي ، به مقايسة کهن الگويي عشق رمانتيک در قصة فرانسوي «تريستان و ايزولت » و قصة ايراني «خورشيدشاه و مه پري» در رمانس حماسي سمک عيار مي پردازند.
سپس مفهوم فرآيند «فرديت » که مبتني بر ايجاد تسلط فرد بر خودآگاه و ناخودآگاه خويش است را توضيح داده و نشان مي دهيم که با توجه به وجود ناخودآگاه زنانه (آنيما) در مرد و ناخودآگاه مردانه (آنيموس) در زن، قصة عشق رمانتيک با فرآيند فرديت در انسان تطبيق دارد.
Johnson) و سنت جوانمردي در جهان اسلام- که توسط شخصيت صلاحالدين ايوبي ، فاتح جنگ هاي صليبي ، وارد دنياي غرب شده بود (١٩٨٣ ,Sweeney)- الهام گرفته بود، نگارندگان از پرداختن به اين ريشه هاي مشترک خودداري کرده و فقط بر نقد کهن الگويي عشق در دو قصة مورد بحث ، تمرکز مي کنند.
تريستان با شمشير برندهاي که نمادي از مردانگي است ، به جنگ مرهلت غول مي رود، اما زخم هاي سمي ناشي از اين نبرد، فقط مي تواند توسط خود ملکة جادو (ناخودآگاه زنانه ) درمان شود.
ناخودآگاه زنانه آمادة بخشش و عشق است ، اما ايگو/ خودآگاه مردانه ، تحت فرمان کهن الگوي پدر قرار دارد و مي خواهد آنيما را با حيله و زور تصاحب کند.
پس از نوشيدن معجون عشق ، تريستان ناگهان قوانين و تعهدات خود به شاه مارک را - که کهن الگوي پدر و جهان مردانه است - فراموش کرده و خود را وقف آنيما مي کند.