چکیده:
فلسفه اسلامی از سوی مستشرقان غالبا با دیدگاههای انتقادی و به قصد نفی وجهه
فلسفی آن روبرو بوده است. این منتقدان یا فلسفه اسلامی را دنبالهروی صرف فلسفه
یونان تلقی میکنند و معتقدند فلسفه اسلامی، صرفا فهم عربزبانان مسلمان از فلسفه
یونان است و یا به واسطه قید اسلامی، آن را در سطح علم کلام و به دور از ویژگیهای
فلسفی معرفی میکنند. در حالی که میتوان وجوه استقلالی فلسفه اسلامی نسبت به فلسفه
یونان را در طرح مسائل جدید، نقد یا تکمیل مباحث فلسفی یونانی در فلسفه اسلامی نشان
داد. از سوی دیگر فلسفه اسلامی هم در بهرهگیری از روش برهانی و نیز در مقدمات درست
ساخت، ویژگیهای کامل یک فلسفه ایدهآل را داراست. همچنین تأثیرپذیری حکمای مسلمان
از باورها و متون اسلامی تنها در مقام گردآوری است و این امر به حیثیت فلسفی فلسفه
اسلامی که به مقام داوری مربوط میشود،خللی وارد نمیسازد.
خلاصه ماشینی:
"این مسأله ضعف فلسفه اسلامی نیست و در مورد هر مکتب فکری قابل طرح است؛ زیرا این مسأله، امری متقابل است؛ یعنی همان طور که از نظر فیلسوفان غربی بدیهیات حکمای اسلامی مشکوک است، فلاسفه مسلمان نیز اموری را که در فلسفههای دیگر به عنوان بدیهی تلقی میشود، مورد شک قرار میدهند.
همان طور که اشاره شد در فلسفه اسلامی هم مانند هر ____________________________ 1- البته این سخن با بحثی که در باب نسبیت بداهت در میان فیلسوفان ذکر شد، تعارضی ندارد؛ زیرا ممکن است گزارهای دینی میان حکمای مسلمان، گزارهای بدیهی باشد؛ مانند اصل تحقق عالم که امری شهودی و بدیهی دانسته میشود و در عین حال بسیاری از فلاسفه غربی در باب آن اختلاف نظر دارند؛ اما سخن در این جا در مورد گزارههای دینیای است که از نظر حکمای مسلمان بدیهی تلقی نمیشوند؛ در این موارد هیچ گاه به دلیل آنکه این باور بر گرفته از منبعی وحیانی است، موجه نمیشوند.
به طور مثال مسأله وجود خداوند و وجهه خالقیت و دیگر اسما و صفات الهی که بطور مشروح در قرآن و سنت اسلامی مورد اشاره قرار گرفته ____________________________ 1- آموزههای دینی اعم از مباحث وجودشناختی (هستیشناسانه) محسوب میشوند؛ اساسا آموزههای دینی از مقوله «هدایت» هستند و نسبت به وجودشناختی یا غیروجودشناختی بودن، بدون اقتضا میباشند؛ اما آنچه برای فیلسوف مسلمان اهمیت دارد، جهتگیری از گزارههای وجودشناختی در دین و تأمل وجودشناسانه نسبت به آموزههای دینی است."