خلاصه ماشینی:
"این واقعیت محتوم یک اثر هنری است که اگر نتواند در بستر همیشگیش جاری شود و جوهر خود را متجلی کند،حتی در انعالیترین وع ممکن نیز با عرضه وانتقال مفاهیمی که در درون ناآرام هنرمند متولد می شودند،وی می تواند وضعیت موجود جهان بشری را آنچنان نشان دهد که مخاطبن هوشممند او بدرستی بتوانند از منعفلترین آنات و لحظات هنرمند نیز وضعیت موعود نانموده را بشناسند.
آیا ساخت درونی فرهنگ و موزون شدن مفهوم آن و نیز رفتارهایی که تابعی از متغیرهای نظم فرهنگی است می تواند در حوزه کار شاعر نیز تعیف شود؟آیا زیباییشناسی و خود الزما می توانند آنچنان در خدمت شعر و ادبیات امروز ما در آیند که بگونهای ساختار فرهنگجامعه را از دون متحول کنند؟من نمی خواهم وظیفهای را خارج از معنای شعر به شعر تحمیل کنم،ولی وضعیت کشوی مثل ایران-که با انواع بحرانها بوپژه بحرانهای فرهنگی بر آمده از نبود بحرانها بوپژه بحرانهای فرهنگی برآمده از نبود شناخت جهان امروز،غوغاسالاری و دور شدن از مشترکات حوزههای فرهنگی روبرست-ایجاب می کند که نظرگاه شعر امروز ایران بر اساس هوشممندی شاعران،فهم اندیشه،صدا و زبان جهانی،و کشف عناصر ذهنی و فکری مور نیاز انسان امروز تعیین کرد نشاختن وضعیت جهان امروز و پیوند درونی شعر و اندشه با فرهنگ نمی تواند ما را در گذار از سرشت ملی به هویت جهانی ودر نتیجه«معاصر شدن»یاری دهد.
به باور من هنر و ادبیات می تواند بازتاب احساس و اندیشه یک ملت باشد و برای اینکه هنرمند بتواند این عناصر را در اثر خود متجلی کند، باید در پیدا کردن زبان و نمادهای مشترک با مردم اهتمام ورزد."