چکیده:
بنا به تصریح ابن عربی، همه تلاش او در آثارش در جهت تبیین وجود انسان
است.ازاینرو میتوان گفت عرفان ابن عربی، انسانشناسی است.در ساحت هستی، جز خدا
هیچ چیز وجود ندارد، اما در ساحت معرفت، با کثرت مظاهر سروکار داریم و انسان،
کاملترین مظهر حق و کون جامع است.ابن عربی انسان را مطابق منطق ارسطویی قابل تعریف
نمیداند و در آغاز سلوک برای شناخت آدمی، او را«کلمه جامعه فاصله»معرفی میکند.از
نظر او تمام حقایق کونی و الهی در وجود انسان خلاصه شده است.هر یک از افراد انسان
به لحاظ تکوینی و در قوس نزول«کامل»است و قابلیت کمال معرفتی در او وجود دارد اما
به لحاظ قوس صعود سیر تکاملی است که تفاوت مراتب آشکار میشود.
خلاصه ماشینی:
با توجه به همین جامعیت وجودی است که ابن عربی، انسان را دارای فطرت الهی میداند و میگوید:«فطرت آن چیزی که آدمی باوجود خود، آن را به ظهور میرساند که عبارت است از، تجلی الهی که آدمی به صرف اینکه از جانب خدا ایجاد میشود، آن را دارا است؛پس استعداد همه موجودات عالم در او نهفته است»(همان:ج 3، 105)؛همچنین به تبع قرآن او را خلیفه الله میخواند؛ و براساس همین جامعیت وجودی است که آیه امانت را تفسیر میکند و قائل است:«هیچ انسانی نیست مگر اینکه امانت را حمل کرده است»(همان:298).
بنابراین به لحاظ قوس صعود-سلوک معرفتی و حرکت تکاملی انسان-است که ابن عربی موقعیت وجودی انسان را به گونهای برزخی ترسیم میکند و آدمی را در نقطهای مرزی میان عالم و خدا یا خلق و حق قرار میدهد.
نکته بسیار مهمی که در اینجا ابن عربی متذکر میشود و از مباحث گذشته نتیجه میگیرد این است که انسان به لحاظ وجودی و تکوینی و از آنجا که نفس ناطقهاش شرافت ذاتی دارد هم در دنیا و هم در آخرت سعادتمند است، «بدان که نفس ناطقه هم در دنیا سعادتمند است و هم در آخرت؛و هیچ سهمی از شقاوت ندارد چرا که از عالم شقاوت نیست...
انسان فلاسفه یونان نیست که با انتزاع عقلی از تاریخ و شرایط آن خارج میشود و وسایل سعادت خود یا جامعه را مهیا میکند»(همان90) (4)-پیش از ابن عربی، ابن سینا تعبیر فوق را به کار برده است، میگوید:«انسان برخلاف سایر حیوانات، قوهای را واجد است که درک معقولات میکند و این قوه به نامهای متعددی خوانده شده است از جمله کلمه جامعه فاصله»(ر.