چکیده:
حقیقت، همگام باوجود، محور اصلی فلسفه هایدگر است.او در این مبحث ابتدا به نقد
دیدگاه سنتی و مابعد الطبیعی حقیقت، یعنی مطابقت معرفت و گفتار با واقعیت، اقدام
مینماید و آن را برای توجیه معرفت انسان نسبت به اشیاء و انتساب آن به واقعیت
ناکافی میشمارد.سپس با ارائه تفسیری جدید از حقیقت، آن را ناپوشیدگی، ظهور و
آشکاری معنا میکند.این تفسیر ریشه دربرداشت یونانیان باستان از حقیقت دارد که با
عبارت«الثیا»بیان میشده است.در این تفسیر، حقیقت با اموری چون دازاین، آزادی،
ناحقیقت، پوشیدگی، خطا، ذات و وجود ارتباط مییابد که در این تحقیق به ترتیب از
آنها بحث شده است.دازاین گشوده به عالم است و موجودات برای او ناپوشیدهاند و این
ارتباط در قلمروی گشوده که همان حقیقیت است صورت میپذیرد.ذات حقیقت همان آزادی است
که به معنای رها بودن موجود در قلمرو باز و آزاد بودن او برای نمایاندن خویش
است.آزادی انسانی نیز به این معناست که انسان بگذارد موجودات باشند و آنگونه که
هستند خود را نمایان کنند.ذات حقیقت همان ناحقیقت است.ناحقیقت هم به معنای پوشیدگی
خود ناپوشیدگی یا خودپوشانی آن و هم به معنای پوشیدگی موجودات از دسترس انسان
است.این پوشیدگی و ناحقیقت منشأ خطاهای انسانی است.سرانجام، ذات حقیقت همان ذات است
که باوجود موجودات و تحقق آنها پیوند درونی دارد.
خلاصه ماشینی:
در پاسخ به سؤال نخست، هایدگر اظهار میدارد که آنچه جمله ما را به سکههایمان مرتبط میسازد این است که جمله، آن شئ را باز-نمایی (noitatneserp-er/nellets-roV) میکند و چگونه بودن آن را، براساس معرفتی که نسبت به آن کسب شده است، باز مینمایاند، طبق نظر هایدگر، باز-نمایی(تصورکردن)یعنی«اجازه دادن به چیزی برای اینکه به عنوان موضوع در برابر ما بایستد».
هایدگر در پاسخ به پرسش سوم خود میگوید معنای اینکه گزارهای درست یا حقیقی است چیست؟می دانیم که گزاره این امکان را فراهم میکند که آنچه در گزاره دربارهاش سخن گفته شده است نمایان گردد و در دسترس قرار گیرد.
ذات حقیقت و آزادی در بخش سوم رساله درباره ذات حقیقت هایدگر میپرسد:گزاره بازنما از کجا به این رهنمود دست مییابد که خود را با موضوع هماهنگ کند و در نتیجه، به وسیله صدق، در تطابق با آن قرار گیرد؟ چرا و چگونه این تطابق، ذات حقیقت را معین میکند؟اساسا چگونه یک معیار مسلم و از پیش داده شده یا رهنمودی همچون تطابق، میتواند میان گزاره و موضوع آن وجود داشته باشد؟هایدگر به این سؤالات چنین پاسخ میدهد که تنها به این دلیل که«از پیش داده شدن»و«مسلم بودن»معیار، از پیش خود را آزاد نموده و به سوی«آشکار شدن»باز شده است؛«آشکار شدن»ی که در این باز بودن در جریان است و بر هرگونه بازنمایی سیطره دارد و آن را قوام میبخشد.
هایدگر میپرسد:چرا حقیقت که ناپوشیدگی است، در طول تاریخ فلسفه به معنای درستی تصورات و جملات تجربه شده است؟به عقیده هایدگر، این امر ناشی از نوعی خود-پوشانی، پوشیدگی(؟؟؟)است که در ذات الثیا نهفته است (B,reggedieH) .