چکیده:
سده های نخستین در تمدن اسلامی ، تجربه ای موفق در زمینه علم بومی و به همین اعتبار، دینی بود. این علم دست کم دو ویژگی داشت : اولا از چارچوبی استدلالی برای بیان اسلامی بودن خود برخوردار بود و ثانیا اسلامی بودن آن ، واجد نوعی خودانگیختگی ذاتی بود. متفکران سده های طلایی در تمدن اسلامی ، از قرن سوم تا هفتم و حتی ابن خلدون در قرن هشتم ، از دیگر اشکال تمدنی آگاهی کاملی نداشتند؛ به همین دلیل علوم آنان ضرورتا رنگ و بوی اسلامی داشت . از میان متفکران اسلامی ، فارابی در دسته حکما و ابن خلدون در دسته اشاعره ، علومی عرضه کردند که در همه حوزه های انسان شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی ، وجهی دینی دارد. در مقاله حاضر، هدف ما بررسی یکی از مفردات اندیشه فارابی و ابن خلدون است که توجه بسیاری از متفکران مسلمان را به خود جلب کرده است . پرسش اساسی مقاله این خواهد بود که چه تفاوتی میان انسان شناسی فارابی و ابن خلدون وجود دارد، و آیا با در نظر داشتن این تفاوت و با توجه به مبانی مشترک اندیشه این دو متفکر، ساخت علمی تالیفی ممکن است ؟ برای این منظور، روش مقایسه ای را به کار می گیریم و مقدمه ای در زمینه دشواری های اخذ علوم سخت از سوی حکما و سازش آنان با این علوم ذکر می کنیم . سپس ، با بررسی اندیشه فارابی و ابن خلدون ، تلاش خواهیم کرد بر ساحت هایی از تفاوت های انسان شناسی این دو متفکر نظر بیفکنیم .
خلاصه ماشینی:
"ایـن علـوم را یـا اصالتـا در تمدن اسـلامی تولیـد و بازتولیـد می کردنـد و یـا دسـت کم ، در آن فضـا دربـارة آن بحـث و بررسـی صـورت می گرفـت ؛ ازایـن رو اگـر اسـلامی هـم نبـود، دسـت کم رنـگ و بـوی اسـلامی می یافـت ؛ حتـی در نمونه هـای خاصـی نظیـر ابن رشـد هـم کـه نسـبت بیـن دین و فلسـفه مبهم شـده و برداشـت های غیردینـی ممکـن بـود، بـاز هـم توجیه ها و تفسـیرهایی بـرای برقـراری این نسـبت وجود داشـت .
انسان شناسـی پیش نیـاز هرگونه بحـث دربارة نظریۀ نبوت اسـت و اساسـا داشـتن نوعـی فلسـفۀ دیـن ، متضمن مفروضـات مشـخص در زمینۀ انسان شناسـی اسـت ؛ امـا بـه دلیـل تحدیـد موضـوع تحقیـق ، در ایـن مقالـه صرفـا به یـک وجـه از نظریۀ انسان شناسـی در اندیشـۀ فارابـی و ابن خلـدون توجـه می کنیـم که بـه ویژه در نظریـۀ نبوت آن دو، خـود را نشـان می دهـد.
دیگـر اینکـه آیـا می تـوان در عیـن ایـن تفـاوت ، بـا در نظر گرفتن مبانی مشـترک دیدگاه هـای فارابی و ابن خلـدون ، علمی تألیفـی پدیـد آورد؟ بـرای این منظـور، بـا به کارگیری روش مقایسـه ای ، تـلاش خواهیم کرد تـا برخـی از مهم تریـن تفاوت هـای انسان شناسـی ایـن دو متفکـر را برجسـته سـازیم .
در نهایـت ، بایـد گفـت فارابـی و ابن خلـدون دو گونـه علـم انسـانی عرضه کردنـد که از جهاتـی می توان صفـت اسـلامی را بـر آن اطـلاق کـرد؛ امـا اگـر انسان شناسـی ایـن دو علـم را جمع ناپذیـر بدانیـم ، نمی تـوان بـه اسـلامی بودن هـر دوی آن هـا معتقـد بـود."