چکیده:
در مورد دیدن خدا به دو روش میتوان بحث کرد: 1. دیدن بیواسطه خدا و 2. دیدن خدا
در چیزی دیگر. در کتابهای مربوط به علم کلام، در باره نوع اول دیدن بحث، و امکان
دیدن خدا نفی میشود. این نوع دیدن در کتاب قرآن نیز نفی شده است.
دیدن خدا در چیزی دیگر یا به تعبیر دقیقتر «تشخیصدادن خدا در چیزی دیگر» حکایتی
جدا دارد و اتفاقا در متون دینی تشویق شده است. بحث تشخیص خدا در چیزها، به این
جهان یا آن جهان اختصاصی ندارد. مقاله حاضر نوشته شده است تا این مدعای دینداران
را بررسی و تحلیل کند: «خدا خودش را در جهان بازمینماید». در باره خدا این اتفاق
چگونه رخ میدهد؟ ما در آنچه در پی میآید، درباره پاسخهای محتمل این سؤال بحث
خواهیم کرد و بیشتر، تحلیل مسأله وجهه همتمان خواهد بود.
Seeing God can be discussed in two ways: 1) Seeing God without an intermediary and 2) Seeing God in something else. The first kind of seeing is discussed in the books that are related to theology، and the possibility of seeing God is denied. This kind of seeing is denied in Qur'an as well.
Nevertheless، seeing God in something else or in a more exact statement، "recognizing God in something else"، has a different story and is rather encouraged in religious texts. Recognizing God in other things is not special to this world or the other. The present article is written to investigate and analyze this assertion of religious people: "God reappears himself in the world". How can this happen about God? Following this discussion، we will talk about possible answers to this questions and will put more intention in analyzing the discussion.
خلاصه ماشینی:
"حال اگر ما از اسم خاصی (مانند لطیف) آگاهی داشته باشیم و آن را در جهان (مثلا در یک گلبرگ گل سرخ نوشکفته) تشخیص دهیم، بیتردید این از قسم بازنمایی خاص (pecific representation) خواهد بود؛ اما اگر از خصوص اسمی که قرار است به وسیله جهان بازنمایی شود آگاه نبودیم یا آگاهیمان به آن، دقیق و تفصیلی نبود، آنوقت اگر بازنمایی صورت بگیرد، بازنمایی عام (generic representation) خواهد بود؛ یعنی فقط تا این حد خواهیم دانست که «چیزی» دارد به وسیله جهان بازنمایی میشود؛ ولی دقیقا نمیدانیم آن چیز (آن اسم) چیست.
نحویان چون موضوع علمشان «جمله» و نقش کلمات در ترکیب جملات است، معناهایی را به رسمیت میشناسند که مدلول واژه خاص باشد؛ پس اگر وقتی در مورد معنای مفهوم از قرینه بحث میکنند، در مرحله اول چیزی را که مقدر میدانند، لفظ دال است؛ سپس به معنای مدلول آن لفظ راه میبرند؛ اما عالمان معانی، چندان درباره لفظی که قرار است دال بر معنای مفهوم از قرینه باشد، تعصبی ندارند و مستقیم به خود معنا اشاره دارند و سر و کارشان مستقیما با خود معنا است؛ یعنی به این نیازی نیست که عالمان علم معانی (semantists) نقش نحوی الفاظ دال بر این معنای مفهوم از قرینه را دریابند تا آن را به رسمیت بشناسند.
قدرت خدا نامحدود است؛ یعنی به خودی خود برای هر چیزی کافی است (ان الله علی کل شیء قدیر)؛ ولی این قدرت بازنمایی نمیشود؛ حتی اگر کل جهان از قدرت به صورت شرط لازمش بازنمایی کند."