چکیده:
از نیمۀ دوم قرن اول هجری به بعد، فرق و مذاهب مختلف کلامی شروع به رشد کردند. یکی از این جریانهای فکری معتزله بود که تا اواسط قرن سوم هجری روابط چندان مطلوبی با شیعه نداشت؛ بنابراین تا این برهه از زمان بسیاری از رهبران دو گروه ردیههای فراوانی بر آثار همدیگر مینوشتند که هدف آنها از این عمل، دفاع از اصول اعتقادی مکتب خود بود که در بسیاری از موارد با تعصب و چشمپوشی از حقیقت نیز همراه میشد. اما از نیمۀ دوم قرن سوم هجری خصوصا با روی کار آمدن حکومت شیعی آلبویه این جریان فکری به گونهای دیگر طی طریق کرد و روابط فکری معتزله با شیعه بسیار به هم نزدیک شد بهطوری که بسیاری از شیعیان از استادان معتزلی علم فراوانی کسب کردند و بعضی از معتزلیان مثل راوندی و ابوعیسی وراق به شیعه گرویدند و اصطلاح متشیعۀ معتزله در این عصر، اصطلاحی رایج که به معتزلیانی که به شیعه گرایش پیدا کرده بودند، اطلاق میشد. همچنین بسیاری از بزرگان معتزله با رهبران فکری شیعه مثل شیخ مفید، خاندان نوبختی و... تعاملات مختلفی برقرار کردند که این تعاملات هرگز به خشونت نگرایید و هر دو گروه ، نظریات هم را با تسامح و تساهل میشنیدند. در نگاه کلی، در قرن چهارم هجری معتزله و شیعه خصوصا شیعۀ زیدیه تأثیر متقابلی بر یکدیگر برجا گذاشتند.
خلاصه ماشینی:
"در اصول ؛ یعنی اعتقادیات ، ابوسهل علاوه بر دفاع از عقایدی که یک عده از متکلمان امامی قبل از او آن ها را بنابر تصویب ائمۀ هدی و قبول جمهور امامیه مدون کرده بودند، پیروی از اصول اعتزال را بیش از پیش در تقریر مسائل کلامی مطابق عقیده امامیه پذیرفته و مخصوصا فرقه قطعیه (اثنا عشریه ) را از بعضی تهمت ها که در باب رؤیت ، تشبیه ، تجسم و غیره دامن گیر یک عده از متکلمان اولیۀ فرقۀ امامیه شده بود، خلاص کرده و به طور صریح مثل معتزله ، خود را طرفدار محال بودن رؤیت خدای تعالی و حدوث عالم و مخالف با جبریه در باب مخلوق و استطاعت آشکار کرده است و در باب انسان و رد اصحاب صفات نیز مسلک معتزله را پیش گرفته و از این تاریخ دو مذهب معتزلی و امامی زیادتر از سابق به هم نزدیک شدند و شاگردان ابوسهل هم بعد از او همان عقاید را تقریبا بدون تغییرات زیاد در میان امامیه منتشر ساختند [١٠، ص١٠٢].
٢. در زمینۀ مسألۀ امامت که از اهم مسائل اختلافی بین فرق اسلامی بود، متکلمان امامی قبل از ابوسهل هریک به مقالات و یا کتبی پرداخته و بیشتر با ادلۀ سمعیه و نقلیه موضوع نص جلی و خفی و اثبات خلافت بلافصل حضرت علی (ع ) و حقانیت امامت فرزندان آن حضرت را پیش کشیده بودند ولی ابوسهل نوبختی و دو نفر از معاصران او یعنی خواهرزاده اش ابومحمد حسن بن موسی نوبختی و ابوالاحوص داودبن اسد بصری ، اولین کسانی هستند که به تبعیت از ابوعیسی وراق و ابن راوندی در اثبات ١٣٢ ادیان و عرفان ، سال چهل و هشتم ، شمارٔە یکم ، بهار و تابستان ١٣٩٤ وجوب امامت و بیان اوصاف امام ادلۀ عقلیه را به کار برده و اگر هم به ادلۀ سمیعه استظهار جسته اند، فقط برای تأیید ادلۀ عقلیه و تصرف در استدلال بوده است [١٠، ص١٠٢]."