چکیده:
حکایت ملاقات موسی و ابلیس در عقبة طور یکی از حکایات متون صوفیانه است که حلاج برای نخستین بار آن را در کتاب شورانگیز طواسین آورده است و پس از او عارفان بنام ایرانی این حکایت را در آثار خویش آورده و از آن برای اثبات تعالیم و آموزههای متعالی خویش بهره جستهاند. این حکایت که دربردارندة بسیاری از آموزهها و تفکرات عارفان مدافع ابلیس است، از جهات گوناگون میتواند مورد نقد و تحلیل قرار بگیرد. این نوشتار ضمن نقل این حکایت و بیان وجوه افتراق و شباهت آنها به ماهیت اسطورهای این داستان و تفسیر لایههای متفاوت آن از دیدگاههای گوناگون میپردازد. از جمله این موارد قدرت تأویل این حکایت از دیدگاه هرمنوتیک، بحث اضداد در آموزههای حلاجی، اثبات نگاه عاشقانة صوفیان و تسری این نگاه به همۀ پدیدههای هستی و به خصوص وجه عبرتآموزی و پندپذیری از ماجرای ابلیس است.
خلاصه ماشینی:
"ظاهرا این گونه به نظر می رسد که عطار به شیوة حلاج ، احمد غزالی و عین القضاة همدانی ابلیس را عاشقی راستین و موحدی به کمال می داند: چون شدم با سر معنی هم نفس ننگرم هرگز سر مویی به کس (همان : ٢٤٢) اما با اندکی تأمل در مقوله های ابلیسی عطار چه در حکایت دیدار موسی و ابلیس و چه در فقرات دیگر، لایه هایی دیگر از اندیشة عطار آشکار می شود و آن بعد تعلیمی و عبرت آموزی از مسألة ابلیس است .
چنانکه بارها از زبان ابلیس اظهار می کند اگرچه راندة درگاه خدا هستم ؛ ذره ای از راه او سرنمی پیچم : اگر چه لعنتی از پی در آرم به پیش غیر او کی سر در آرم به غیری گر مرا بودی نگاهی نبودی حکمم از مه تابه ماهی (همان : ١٣١) وی با بیان قصة ابلیس قصد تحریض و تنبیه سالکان راه را دارد و بارها به آنان متذکر می شود که ابلیس با آنکه مطرود درگاه الهی است اما هرگز از ذکر وی غافل نیست و درس بندگی و اطاعت را از وی باید آموخت : عزیز قصة ابلیس بشنو زمانی ترک کن تلبیس بشنو چو لعنت می کنی او را شب و روز از او بــاری مسـلمــانــی بـیـامــوز (همان ) حکایت ابن غانم ، جامع میان شریعت و طریقت یکی از شاعران و صوفیانی که به حکایت ملاقات موسی و ابلیس در طور پرداخته است ، ابن غانم است ."