چکیده:
درک اشتباه از مفهوم فرهنگ باعث میشود تمام فعالیتهایی که در جهت تغییر آن صورت
میگیرد از موفقیت چندانی برخوردار نباشد. معمولا در تعریف فرهنگ دو جنبه را میتوان
مشاهده کرد: یک دسته از تعاریف به فرهنگ از دیدگاه «بایستهای» پذیرفته شده نگریسته
است و دستهای دیگر به «هستهای» پذیرفته شده توجه میکند؛ به بیان دیگر آیا فرهنگ
همان ادبیات مدون هر کشور است و یا الگوهای رفتاری روزانه آنان برای رسیدن به اهداف.
فرهنگ الگوهای رفتاری پذیرفته شده جاری و رایج در میان افراد هر جامعه برای رسیدن به
اهداف (وسائل رفع نیاز) است و نه الگوهای پذیرفته شده رفتاری مدون و مکتوب که ادبیات
آن جامعه را منعکس میکند.
همانگونه که نیازها علت رفتار و وسائل رفع آنان، هدف رفتار انسان را تشکیل میدهد به
همین ترتیب فرهنگ سازمانی، الگوهای پذیرفتهشده رفتاری توسط افراد سازمان برای کسب
امکانات و وسائل رفع نیازهای فردی در سازمان است.
در بخش دیگری از مقاله در مورد چگونگی شکلگیری فرهنگ سازمانی چنین آمده است
که پایهگذاران هر سازمان (مدیریت اولیه سازمان) از طریق ارائه امکانات و وسائل مورد نیاز
در برابر الگوهای رفتاری خاص، فرهنگ آن سازمان را ایجاد میکنند. در همین رابطه اولین
گام در ایجاد تغییر در سازمان، تغییر در مدیریت سازمان است. برای این منظور اولین اقدام،
استفاده از مدیرانی است که اهداف فردی و سازمانی رفتاری آنان یکی باشد.
نویسنده در بخش پایانی مقاله، راهبردهای چهارگانه تقویت مثبت، تقویت منفی،
خاموشی، و تنبیه را به عنوان راهبردهای تغییر فرهنگ سازمانی از قول «راشلین» ذکر، و
سرانجام، طراحی برنامه تغییر و تحول فرهنگ سازمانی را طبق مدلی پیشنهاد میکند.
خلاصه ماشینی:
"بنابر این کنترلکننده وسیله رفع نیاز (مدیر) به کارمند فرهنگ چگونه باید رفتارکردن را میآموزد و وی را در اصطلاح شرطی میکند؛ هر چند ممکن است در سخنرانی یا گفتار مطالب دیگری را بیان کند؛ به عبارت دیگر کارمند برای رسیدن به هدف بایدها را که در کتابها و ادبیات آمده است مورد توجه قرار نمیدهد، بلکه هستها و واقعیتها را مشاهده میکند.
چگونه میتوان فرهنگ سازمانی را تغییر داد؟ با بیان چگونگی شکلگیری رفتار در سازمان، برای تغییر و تحول در الگوهای رفتاری باید افراد احساس کنند که دیگر نمیتوانند از طریق الگوهای رفتاری قبل به امکانات و وسایل رفع نیاز دسترسی پیدا کنند؛ به عبارت دیگر، مدیریت سازمان باید رابطه بین چگونگی رفتار قبلی (فاقد بهرهوری) و کسب امکانات و وسایل رفع نیاز را قطع کند و الگوی رفتاری جدید (توأم با بهرهوری) را برای رسیدن به اهداف جایگزین آن سازد.
قبل از بیان این موارد باید بدین نکته مهم و اساسی توجه کرد که به علت عادت رفتاری ممکن است تغییر در الگو با مقاومتهایی روبهرو شود و مشکلاتی را برای مدیر ایجاد کند؛ به عبارت دیگر این تغییر در الگوی رفتاری خود مدیر (از ارائه امکانات در برابر رفتارهای فاقد بهرهوری به ارائه امکانات در برابر رفتارهای توأم با بهرهوری) ممکن است موجب شود اهداف فردی رفتار وی در سازمان (یعنی کسب امکانات رفع نیاز که مدیر برای آن در سازمان فعالیت میکند) در معرض تهدید قرار گیرد و اتفاقا گره کور عدم تحول فرهنگی در سازمان نیز در همین جا نهفته است."