چکیده:
ایرانیان در درازای تاریخ خود، حوادث بنیان براندازی را تجربه کرده انـد کـه هر یک از آن حوادث برای محوشدن ایرانیان در اقیـانوس تـاریخ کـافی بـود. شکست هخامنشیان و نابودی ساسانیان از جمله آن حوادث به شمار میآیند، اما ایرانیان از هر دو حادثـه پیـروز بیـرون آمدنـد. ایـن کـه بحـران هویـت در شاهنامه چگونه مطرح شده است ، و روایت های شاهنامه برای آن بحـران چـه راه حلی ارائه میدهند، سوال های اصلی این پژوهش اند. در شـاهنامه اسـتقرار حکومت مرکزی قدرتمند و بازتولید ساختارها از عوامل اصلی تداوم حیـات و هویت ایرانی به شمار آمده اند. حکومت ها از طریق جنگ و فرهنگ ، با آفـرینش «دگری» تخیل خودی. بیگانه را فعال میکردند. هرگاه تمرکز حکومت از میـان میرفت و تقابل با دیگری کم رنگ میشد، بحران هویت آغاز میشد. فردوسی علاوه بر این عوامل ، عنصر اساسی زبان را هم اضافه کرد. احیا و حفظ زبان پارسی به ویژه در دورة فروپاشی حکومت ساسانیان ، منجر به تقویت حافظـه تاریخی ایرانیان شده است . بنابراین پژوهش حاضـر در پـی آزمـون فرضـیه خود، به خوانش متن شاهنامه در قالب تفسیرگرایی پرداخته است و با مقایسـه دو حادثه تسلط یونانیان و اعـراب مسـلمان بـر ایـران ، کفایـت علـی و کفایـت معنایی را در نظر داشته است .
خلاصه ماشینی:
"بـه این ترتیب براساس روایت شاهنامه بحران هویت با شکست از دشـمن (دیگـری) آغـاز می شود؛ سخنانی که دارا در آخرین لحظات زندگی خود به اسکندر میگویـد، تصـویر / بحرانی است که جامعه ایران را تهدید میکند.
رستم فرخزاد سردار ایرانی در همان نبردهای نخست با دیدن قدرت جنگی مسلمانان و برای پیش بینی نتیجه کار به شور با موبدان و صلاب زدن رویآورد تا از «راز سپهر و گردش اختران » آگاهی یابد: ستاره شمر بود و بسیار هوش به گفتـار موبد نهاده دو گوش بیاورد صلاب و اختـر گرفت زروز بلا دست بر سـرگرفت (شاهنامه ، ١٣٨٢، ج ٢: ١٨٦٢) به همین ترتیب در دوره هخامنشیان ، علت بحران نه در جامعه و عملکرد نیروهـای اجتماعی بلکه به عوامل ، ماورایی نسبت داده شده است : چنین گفت دارا که هم بیگمان زمــا بــود ـبر ما بـد آسمـان زمـان و زمین بنده بد پیش مـن چنین بود تا بخت بد خویش من (ج ١، ١٠٩٨) تاریخ اما واقعیت را به گونه ای دیگر بیان میکند.
اما بنا به سفارش ارسطو و به منظور حفظ روم از برتـریجـویی ایـران ، کشـور / (میهن ) ایرانیان را به بخش هایی تقسیم میکنـد و بـا ایجـاد «ملـوکالطوایـف » وحـدت ایرانیان را از آنان میگیرد تا کارکرد جنگ تضعیف شود و رومیان آسوده زندگی کنند: هر آن کس که بودند ز ایـرانیان کز ایشان بدی رومیـان را زیان سپـردم به هر مهتـری کشـوری که گردد بر آن پادشاهی سـری همـانـا نیــازش نیایـد به روم برآساید آن کشور و مرز و بوم (شاهنامه ، ج ١: ١١٧٠) این ابیات را باید این گونه فهمید که با ایجاد ملوکالطوایف ، تخیل مربوط به ساختن «دیگری» نه در رابطه با دشمنان که در تصویر خودی فعال میشود و نخبگان و فاعلان بر سر مصداق دیگری به توافق نخواهندرسید."