چکیده:
روایـت در همـه داسـتان هـای ادب فارسـی حضـور دارد؛ از ایـن رو، مطالعه و بررسی آثار داسـتانی از منظـر شـکل خـاص روایـی آن هـا، ارزش هـا و هنرهـای نهفتـه در ایـن آثـار را بهتـر نمایـان مـیسـازد و براساس آن میتوان توانمندیهای داستان پرداز را در شـکل دهـی بـه نظام روایی اثر در راستای محتوای آن سنجید. مصـیبت نامـه آخـرین مثنوی از مثنویهای سه گانه ی داستانی عطار است . روایت لحظه های سلوک سالک فکـرت در ایـن مثنـوی بـا داشـتن شـگردهای خـاص روایی و ژرف ساختی که از عرفان و آموزه های عرفانی نشئت گرفته
خلاصه ماشینی:
"بنابر آنچه گفته شد، مصـیبت نامـه بـا خطـاب هـای پـی درپـی سـالک بــه مراتـب چهل گانۀ آفاق و انفس ، ساختاری گفت وگویی می یابد و بـه شـکل زنـده و نمایشـی ارائه می شود و مخاطب را در میانۀ مکالمه ای غریب ، سرگردان می سازد؛ بنابراین ، در قسمت گفت وگوها- که روایت از زبان شخصیت ها بیان و به شیوة اول شخص مبـدل می شود- بیشتر از آنکه وساطت راوی به چشم بیاید، حضور خود شخصیت ها حـس می شود و چنان می نماید کـه شخصـیت هـا از زبـان خـود سـخن مـی گوینـد و راوی هیچ گونه دخالت آشکاری در داستان ندارد؛ اما این پوشیدگی به معنای غایـب بـودن )absence( راوی نیست ؛ چراکه راوی ـ عطـار عـلاوه بـر اعـلام حضـور خـویش در آغاز مکالمه ها که با نشانۀ متنـی «گفـت » قابـل لمـس اسـت ، از طریـق دیگـر عناصـر متنی ای که صدای راوی را انعکاس می دهند، حضـور خـویش را آشـکار و گوشـزد می کند.
درحقیقـت ، عطـار بـا قـراردادن روایـت در در تمام مقالات چهل گانه ، ابتدا هریک از مراتب ، از مـوقعیتی درون داسـتان و از چارچوب وسیع عرفـانی و حکمـی ، سـبب کشـف جهـان هـای ممکـن در لایـه هـای نگاه سالک به عنوان عامل کانونی ساز نگریسته می شوند تا مفهوم شناخت محدود بشر ظاهری متن می شود و به جهت تعلیمی بودن گونۀ اثر و به منظور آگاهی روایت شنو از معناهای باطنی و عمیق داستان ، تأویـل و تفسـیر هریـک از مراتـب از زبـان پیـر و در همان آغاز و پیش از طرح تمثیلات و حکایات اقناعی بیان می شود؛ از آنجاکه هدف اصلی داستان گویی عطار، رسیدن به درونی ترین لایه های مضمونی است ، در تأویل و تفسیر رموز داستانی خویش شتابزده عمل می کند."