چکیده:
به موازات پیروزی انقلاب اسلامی در فوریه 1979 بازتاب منطقهای و بینالمللی این انقلاب با توجه به رخداد آن در منطقه حساس خاورمیانه اهمیت یافت. بازتاب این انقلاب برای برخی امیدوار کننده و برای برخی نیز نگرانکننده بود. در این بین کشورهای عربی منطقه که به لحاظ فرهنگی و اقتصادی ایران را رقیب خود میدانستند، درصدد مقابله با تاثیرات احتمالی انقلاب ایران برآمدند. یعنی اگر نمود اصلی برخورد مستقیم اعراب علیه ایران حمله نظامی رژیم عراق به ایران بود، اما نشان اقدام غیرمستقیم کشورهای عربی منطقه، شکلگیری ائتلافی منطقهای با عنوان شورای همکاری خلیج فارس در ماه مه 1981 در شهر ابوظبی امارات متحده عربی بود. البته اگرچه به موازات فاصله گرفتن از شرایط خاص انقلاب اسلامی، روابط ایران و شورای همکاری خلیجفارس دچار تغییر و تحولاتی گردید، اما در ادامه نیز دو طرف و خصوصا کشورهای عرب منطقه رقابت را بر همکاری ترجیح دادند. با در نظر داشتن این مهم این جستار درصدد است با بهرهگیری از تئوری جامعه امن و نظریه دژ منطقهای الکس جی بلامی، مناسبات ایران و شورای همکاری خلیجفارس را به بوته بحث گذاشته و نشان دهد بر اساس آن، چگونه دولتهای درون شورا، روابط درونی خود را مبتنی بر انگاره جامعه امن تعریف کرده و جمهوری اسلامی ایران را مطابق با انگاره دژ منطقهای بلامی به چشم دگر خود و تهدیدی برای قواعد و هویتهای خود پنداشته اند.به موازات پیروزی انقلاب اسلامی در فوریه ١٩٧٩ بازتاب منطقه ای و بین المللی این انقلاب با توجه به رخداد آن در منطقه حساس خاورمیانه اهمیت یافت . بازتاب این انقلاب برای برخی امیدوار کننده و برای برخی نیز نگران کننده بود. در این بین کشورهای عربی منطقه که به لحاظ فرهنگی و اقتصادی ایران را رقیب خود میدانستند، درصدد مقابله با تاثیرات احتمالی انقلاب ایران برآمدند. یعنی اگر نمود اصلی برخورد مستقیم اعراب علیه ایران حمله نظامی رژیم عراق به ایران بود، اما نشان اقدام غیرمستقیم کشورهای عربی منطقه ، شکل گیری ائتلافی منطقه ای با عنوان شورای همکاری خلیج فارس در ماه مه ١٩٨١ در شهر ابوظبی امارات متحده عربی بود. البته اگرچه به موازات فاصله گرفتن از شرایط خاص انقلاب اسلامی، روابط ایران و شورای همکاری خلیج فارس دچار تغییر و تحولاتی گردید، اما در ادامه نیز دو طرف و خصوصا کشورهای عرب منطقه رقابت را بر همکاری ترجیح دادند. با در نظر داشتن این مهم این جستار درصدد است با بهره گیری از تئوری جامعه امن و نظریه دژ منطقه ای الکس جی بلامی، مناسبات ایران و شورای همکاری خلیج فارس را به بوته بحث گذاشته و نشان دهد بر اساس آن ، چگونه دولت های درون شورا، روابط درونی خود را مبتنی بر انگاره جامعه امن تعریف کرده و جمهوری اسلامی ایران را مطابق با انگاره دژ منطقه ای بلامی به چشم دگر خود و تهدیدی برای قواعد و هویت های خود پنداشته اند.
خلاصه ماشینی:
"به هر روی با توجه به اهمیت نوع روابط ایران و شورای همکاری خلیج فارس در تعین بخشی به معادلات استراتژیک خاورمیانه و خلیج فارس که به نوبه خود دربردارنده اهمیت پژوهش است ، این جستار در پی آن است که با عطف نظر بر ملاحظات ماهوی و سیستمیک روابط بین الملل اولا به بررسی این سوال بپردازد که با توجه به مفروضات نظریه جامعه امن الکس جی بلامی به صورت عام و مفهوم دژ منطقه ای وی به صورت خاص ، از حیث نظری چه عواملی باعث شده که کشورهایی نظیر ایران و حتی عراق نتوانند وارد چرخه جامعه امن شورای همکاری خلیج فارس شوند؟ ثانیا متناسب با رویکرد بلامی و این بار از منظری تاریخی، داده های انضمامی نشانگر چالش های موجود در روابط متقابل شورای همکاری خلیج فارس با جمهوری اسلامی ایران در دوره های مختلف تاریخی بعد انقلاب اسلامی کدامند؟ برای پاسخ گویی به این سؤالات ، در وهله اول این فرضیه مطرح میشود که با توجه به مفروضات هستیشناختی مفهوم دژ منطقه ای و نیز نظریه جامعه امن بلامی، می - توان گفت که تصلب هنجاری و هویتی درونی اعضای شورا که بویژه به گونه ای غیریت ساز با هویت شیعی در منطقه تعریف شده ، از جمله موانع ائتلاف اعضای شورا با ایران بوده است ."