چکیده:
بررسی صورت بندیهای گفتمان فرة ایزدی در متون دوره های مختلف ، با تمرکز بر اوستا و شاهنامه فردوسی، نشان میدهد که صورت بندی عناصر این گفتمان با دگردیسیهای متعـدد همـراه بـوده اسـت . در ایـن آثـار از میـان انبـوه معـانی و گزاره های موجود، برخورداری پادشاهان ایرانـی از موهبـت فـرة ایـزدی، واسـطه فیض الهی بودن و حق الهی آنان برای حکومت بر مردم ، به عنوان دال های خاص در شبکه ای از عناصر مرتبط و به هم پیوسته ، مفصل بندی، برجسته سـازی و دارای قطعیت معنا شد و معانی دیگر گفتمان فرة ایزدی، به سـبب مـنظم و هماهنـگ شدن دیگر نشانه ها حول این نقطه مرکـزی و تقلیـل و انسـداد معنـای آنهـا، بـه حاشیه رانده شد. این بررسی نشان میدهد که گفتمان فرة ایزدی بـا اسـتفاده از راهبردهای زبانی مانند تکرار گزاره های سازگار، غیریت سازی، قطعیت گزاره هـای گفتمـان خـودی، تقلیـل گرایـی، تخلیـه معنـایی نشـانه هـای گفتمـان رقیـب و حاشیه رانی بسیاری از نشانه ها، برسـاخته شـده و بـه عنـوان حقیقتـی بـدیهی و طبیعیشده تثبیت شده است .
The analysis of the discourse formation of Farrah-e Izadi (divine glory) in texts belonging to different periods، with a special focus on Avesta and Shahnameh، Shows that formation of this discourse has undergone various metamorphoses. From among the vast meanings and propositions in these two works، the gift of the divine glory among Iranian kings، being divine mediators، and having a divine right to govern the people have been articulated and foregrounded as special signifiers in an interrelated and interconnected network. Other meanings of the divine glory discourse have been kept on the periphery to harmonize other properties around this central point and to reduce or block their meanings. This study shows that divine glory discourse has been formed and fixed as an obvious truth، using language strategies such as repetition of the compatible propositions، otherness، finality of its own discourse، reductionism، elimination of the rival discourse، and marginalization of lots of properties.
خلاصه ماشینی:
در ایـن آثـار از میـان انبـوه معـانی و گزاره های موجود، برخورداری پادشاهان ایرانـی از موهبـت فـرة ایـزدی، واسـطۀ فیض الهی بودن و حق الهی آنان برای حکومت بر مردم ، به عنوان دال های خاص در شبکه ای از عناصر مرتبط و به هم پیوسته ، مفصل بندی، برجسته سـازی و دارای قطعیت معنا شد و معانی دیگر گفتمان فرة ایزدی، به سـبب مـنظم و هماهنـگ شدن دیگر نشانه ها حول این نقطۀ مرکـزی و تقلیـل و انسـداد معنـای آنهـا، بـه حاشیه رانده شد.
این بررسی نشان میدهد که گفتمان فرة ایزدی بـا اسـتفاده از راهبردهای زبانی مانند تکرار گزاره های سازگار، غیریت سازی، قطعیت گزاره هـای گفتمـان خـودی، تقلیـل گرایـی، تخلیـۀ معنـایی نشـانه هـای گفتمـان رقیـب و حاشیه رانی بسیاری از نشانه ها، برسـاخته شـده و بـه عنـوان حقیقتـی بـدیهی و طبیعیشده تثبیت شده است .
به این ترتیب در حالی که فره ، معانی و جنبه های گونـاگون دارد و ظهـورات فـره در انسان ها متفاوت است (شایگان ، ١٣٧١: ٣١٨)، بر اثـر مفصـل بنـدی و چـرخش گـزاره هـای متعدد این گفتمان حول محور حق الهی پادشاهان برخوردار از موهبت فرة ایزدی بـرای حکومت بر مردم ، به تدریج این گزاره به عنوان نشانۀ برجسته ای در مرکـز گفتمـان فـرة ایزدی دچار قطعیت معنا شد و به سبب منظم و هماهنگ شدن دیگر نشانه ها حول ایـن نقطۀ مرکزی و تقلیل و انسداد معنای آنها، معانی دیگر گفتمان فـرة ایـزدی بـه حاشـیه رانده شد.