چکیده:
بابافغانی و بیدل دو شاعر جریان ساز شعر فارسی هستند که یکـی در طلیعـه سـبک هنـدی و دیگری در نقطه اوج آن قرار گرفته است . هنر بابافغانی، شکستن فضای خشک و بیروح شعر فارسی در دوران فترت است که با گرایش به روانی و سادگی زبان ، زمینه ظهور مکتب وقوع و واسوخت را فراهم آورد. بیدل هم با ساختارشکنیها و آشناییزداییهایی که ابهـام و پیچیـدگی شعر او را به همراه داشت ، سبک هندی را به نقطه اوج خود رسـانید و مسـیر پیـدایش سـبک بازگشت را هموار کرد؛ با ایـن توصـیف ، بیـدل و بابافغـانی در دو قطـب مخـالف هـم قـرار ٩٥ میگیرند، اما بررسی سبک شناسانه ، شباهت ویژگیهای سبکی این دو را نمایان میکند. این پژوهش در پی آن است که با بررسی این مسائل ، بـه ترسـیم جایگـاه بابافغـانی در سـبک هندی و پیگیری ویژگیهای سبکی او در شعر بیدل بپردازد. روش تحقیق به صورت اسـنادی و با استفاده از امکانات کتابخانه ای و شیوة تحلیل محتوا و طبقه بندی داده هاست . بایستگی مطالعه در خصوص سبک هندی و چهره های برجسته آن در زبان و ادبیات فارسی، اهمیت و ضرورت تحقیق را مشخص میکند و نتیجه آن ، ترسیم خط سیری است که روشن میکند ظهور بیـدل ، نتیجه سیر طبیعی سبک جدید شعر فارسی است که از بابافغانی آغاز شده بود.
خلاصه ماشینی:
نویسندگان مقالۀ «سبک هندی و مدعیان پیشوایی آن » معتقدند شعر بابافغانی به طور کلی از وابسته های عددی خالی است و این گونه نتیجه میگیرند که در این زمینه ، فغانی شاعر تأثیرگذاری بر سبک هندی نبوده است (غنیپور ملکشاه ، ١٣٧٨: ٥٨)؛ با وجود این ، نباید غافل شد گرایش به ساخت این وابسته ها را میتوان در شعر فغانی پی گرفت آنجا که در بیتی ترکیب «صد نخل آرزو» را به کار برده است که حتی اگر به صورت «صد نخل آرزو» هم خوانده شود، زمینۀ شکل گیری این ویژگی در سبک هندی است : صد نخل آرزو ز دلم سرزند ولیک هرگز به منتهای تمنا نمیرسـم ١٠١ (فغانی، ١٣٨٥: ٣١٤) ٣ ـ ٢ کاربرد اصطلاحات ادبی در شعر از دیگر ویژگیهای سبک هندی، کاربرد اصطلاحات ادبـی در شـعر اسـت کـه حاصـل نگرش آگاهانه به شعر است : «در این عصر تکنیـک اندیشـی و دلمشـغولی شـاعران بـه مسائل فنی شعر و شاعری باعث شد تا اصطلاحات ادبی در شعر راه یابد و شاعران بـا استفاده از این اصطلاحات ، مضامین شعری فراوان بسازند» (فتوحی: ١٣٨٥، ١٢٩).
نمونه ای از این اصطلاحات ادبی در شعر بابافغانی ذکر میشود: خط مشکین چیست گرد عارض گلگون او؟ شاه بیت دفتر حسـن و وفـا مضـمون او (فغانی، ١٣٨٥: ٣٦٦) هر طرح که پردة دل حسن تو انداخت صد صورت دلکش همه بر وجه شبه بست (فغانی، ١٣٨٥: ١٥٩) «فغانی» است و همین داستان مهرافزای شمار سیم نداند زبان قافیه سنج (فغانی، ١٣٨٥: ١٦٩) از دیگر اصطلاحات ادبی به کار رفته در شـعر فغـانی مـیتـوان بـه «طبـع مـوزون » (١٦٤.