چکیده:
مساله وجود خدا، از جمله مباحث مهمی میباشد که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول نموده است. در حوزه فلسفه دین، فلاسفه به انحای مختلف به اثبات وجود خدا پرداختهاند. برهان امکان و وجوب از جمله براهین جهانشناختی است که با رویکرد پسینی به اثبات خدا میپردازد. در حوزه فلسفه غرب، توماس آکوئیناس تحت تاثیر فلاسفه اسلامی، تقریری از این برهان ارائه نمودهاست. در فلسفه اسلامی تحت عنوان برهان صدیقین از آن یاد میشود و یکی از مهمترین افرادی که به آن پرداخته است، علامه طباطبایی میباشد. در این نوشتار ضمن ارائه تحلیلی از این دو تقریر، پس از بیان عناصر محوری آنها به بررسی سازگاری درونی و بیرونی و مطابقتشان با واقعیت پرداخته و تفاوت این دو تقریر بیان میشود. بررسی تطبیقی این تقریرها، نتایج و پیامدهای ارزندهای بهویژه در حیطه داوری براهین اثبات وجود خدا دارد.
خلاصه ماشینی:
"این متکلم قرون وسطی در پاسخ به یک سوال مقدری در تکمیل مدعای خود میگوید: «اگر کسی بگوید که هر آنچه معدوم بوده و موجود شده به سمت عدم میل میکند، بنابراین امکان عدم در همه مخلوقات هست، چنین استدلالی وارد نیست؛ زیرا این بیان که گفته میشود اشیاء مخلوق، میل به عدم دارند؛ همین است که آنها از عدم هستند، نهاین که چیزی غیر از آنچه برحسب قدرت علت، مؤثر در آنهاست، وجود داشته باشد.
بررسی سازگاری درونی و بیرونی تقریر توماس آکوئیناس 1ـ یکی از مهمترین خطاهایی که در تقریر توماس از برهان امکان و وجوب قرار دارد این است کهایشان تصور نموده که اگر تمام موجودات عالم ممکنالوجود باشند، لازم میآید در زمانی هیچ موجودی وجود نداشته باشد، به عبارت دیگر گمان ایشان بر این بوده که اگر جهان همواره وجود داشته باشد و جهان ازلی باشد، دیگر نیازمند علت نیست.
امکان اشیاء را میتوان بدون استفاده از حدوث یا فنای آنها اثبات کرد؛ زیرا اگر ذات موجودی مانند انسان تعقل شود و دو طرف نقیض– وجود و عدم- در محدوده ذاتش اخذ نشده باشند، در این صورت هر چند که انسان به لحاظ واقع، موجود یا معدوم باشد، اما به لحاظ ذات، نسبت تساوی به دو طرف وجود و عدم دارد."