چکیده:
شناخت واقعیت و گرفتن تجربه از عملکردها میتواند در تعیین مسیر جهت رسیدن به اهداف،از نقش تعیینکنندهای برخوردار باشد.به راستی در ارتباط با توسعه ملی پس از سالها تلاش لازم مینماید به این سوال پاسخ داده شود که آیا موانع و مشکلات در مسیر توسعه ملی به درستی شناخته شدهاند و از عملکرد به اصطلاح سه قطب مبنایی در این زمینه یعنی دولت، دانشگاه و صنعت تاکنون چه تجاربی بدست آمده و اصولا تأثیرات این سه قطب در یکدیگر چگونه بوده و چه دستاوردهایی را در جهت نیل به اهداف به ارمغان آورده است. در نهایت میتوان چنین نتیجهگیری کرد که فاصله گرفتن علم از صنعت در ممالک در حال توسعه علیرغم تلاشهای زیاد در نزدیکتر کردن آنها به یکدیگر یک واقعیت بوده و نظریه واگرایی علم از صنعت در محدوده همگرایی با تجزیه و تحلیل موضوع، تلاس در روشنتر کردن این نظریه کرده و جهت فائق آمدن بر مشکلات موجود در این زمینه پیشنهادات سازندهای را نیز ارائه مینماید.
خلاصه ماشینی:
"S) نامید دستاوردهای علمی و صنعتی از جهان پیشرفته، در دسترس جهان در حال توسعه قرار میگیرد و به طور اتوماتیک بعد از مرحله دریافت (GAIN) در مراکز علمی و صنعتی و با توجه به نیازهای موجود از یکدیگر تفکیک (ANALYSE) و در مرحله بعدی سهمیهها همدیگر را دفع (REGECT) و در نهایت در مرحله چهارم بستهبندیها تکمیل شده و به استقلال (SEPARATION) میرسند و به اصطلاح علم از عمل فاصله گرفته و با زحمات زیادی که قبلا و با همکاری تنگاتنگ به هم نزدیک شده بودند،در ممالک در حال توسعه با نظارت دولتها از هم فاصله میگیرند و از این مرحله به آسانی میتوان چنین نتیجهگیری کرد که تنها پرداختن به تئوری در (بهتصویرصفحهمراجعهشود) شکل 1 (بهتصویرصفحهمراجعهشود) شکل 2 دانشگاهها و غافل ماندن از فنآوری و روشهای تولیدی و در نهایت به علت دادن پارهای از توانمندیها به دانشجویان،آنها را در محیط کار با ناتواناییهایی روبرو میسازند که بیشتر از همین علت جداسازی و یا مستقل شدن بوجود آمده که در حقیقت مبین نوعی بیگانگی صنعت از دانشگاه را به نمایش میگذارد.
به منظور فائق آمدن به تنگناهای موجود در این زمینه لازم مینماید با نگرش سیستمی به موضوع و مورد توجه قرار دادن نقش مدیریت در یک وضعیت معکوس آنچه که در ممالک توسعه یافته اتفاق افتاده،دوباره با برنامهریزی و ایجاد هماهنگی از واگرایی موجود به همگرایی لازم دسترسی پیدا کرد و در این حل پیشنهادی،دولت بایستی از حالت خنثی و نظارتی در وضعیت موجود خارج شده و در نقشی موثر و هماهنگکننده بیشترین سهم را در ایجاد ارتباطات به عهده گیردوآنچه مسلم است،در اینجا باز بعد فرهنگی مسئله در اشکال مختلف خودنمایی خواهد کرد زیرا که در ممالکت در حال توسعه مشکل اساسی سازمانها را در زاویهای دیگر از نگرش،بایستی در فردگرایی خلاصه نمود و در حقیقت با تغییرات در مدیریت هر سازمان تفکرات،ایدهها و اهداف مورد سئوال قرار گرفته و حتی جابجایی مدیریت در بعضی از موارد منجر به حرکتهای گروهی از یک سازمان به سازمان دیگر میگردد."