چکیده:
ارزیابی نسبت دین با جهانبینی و ایدئولوژی از جمله مباحث جذاب و چالشزا در مطالعات دینشناختی است. این پژوهش، با رویکرد نظری و تحلیلی و با هدف پاسخ به این دست سؤالات که آیا ایدئولوژی همسان با دین است یا بخشی از آن، ایدئولوژیسازی دین، تعبیری رسا است یا مسامحی، دین ایدئولوژیک چه آثار و پیامدهایی دارد، و واکاوی آرای دکتر شریعتی در این عرصه تدوین یافته است. نوع تفسیر اندیشمندان مسلمان و غربی از ایدئولوژی و تلقی شریعتی از آن و میزان دوری و نزدیکی وی به تفسیر ایدئولوژی اسلامی، پیامدهای دین ایدئولوژیک و نقد و بررسی دیدگاه شریعتی در این زمینه از جمله مباحث این مقاله است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که 1. دین، در یک اصطلاح، اعم از ایدئولوژی است؛ هرچند ممکن است جنبه ایدئولوژیک داشته باشد؛ 2. گاهی نیز دین، معادل ایدئولوژی نیست؛ نظیر دین غیرایدئولوژیک در تفسیر شریعتی که به صورت «نهاد» درآمده است؛ 3. ایدئولوژی لزوما امری دینی نیست؛ نظیر مکتب مارکسیسم که ایدئولوژی غیردینی است؛ 4. هرچند دین، معادل ایدئولوژی نیست، رسالت ادیان توحیدی فحوای ایدئولوژیک داشتهاند.
Examining the relation of religion with cosmology and ideology is regarded as an interesting and challangable discussion in religious studies. This study، with a theoric and analytic approach، has intended to explaining such problem as religion`s position to ideology، validity or invalidity of religion`s ideologizing، consequences of ideologic religion and reconsidering Dr. Shari`ati`s opinions has been performed. Muslim and western scholar`s interpretation of ideology and Shariat`s idea with regard to the interpretation of Islamic ideology as well as consequences of ideologic religion have been discussed in the paper. It has been understood that: 1. In one phrase، religion is more than ideology، though it may be of ideologic aspect also; 2. In some cases as Shariati`s thought، religion is not identical to ideology، it has been changed to institution; 3. One may not necessarily count ideology religious as is seen in Marx that is irreligious; 4. Though religion is not identical to ideology، Divine religions have been of ideologic message.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین اگر شریعتی نیز ایدئولوژی را مارکسیستی تفسیر میکند و آن را «آگاهی کاذب» میداند و اگر نزد او «مذهب نیز یک ایدئولوژی» است (شریعتی، 1356: 95)، و کارکرد این مذهب، ایجاد آگاهی کاذب و ازخودبیگانگی در انسان است، تکلیف انسانهای مؤمن و انقلابی که در عرصه بینالمللی در مقابل امپریالیسم و استعمار و استثمار ایستادگی میکنند، چه خواهد شد؟ مسلم است که جامعهای که یک ایدئال دارد، یک ایدئولوژی و ایمان دارد، بر هر قدرتی حتی بر قدرتی که منظومه شمسی را تسخیر میکند، پیروز میشود.
اگر ایدئولوژیک کردن دین، به معنای این است که دین به مثابه یک ایدئولوژی است و نظام فکری و اعتقادیای است که برای دگرگونی و حرکت بهسوی رشد و کمال انسانی پدید آمده و مکتب، نوعی ایدئولوژی است که میتواند انسانها را با برنامههای منظم و هماهنگ به انسجام و همبستگی گروهی و تحرک و حتی تغییر و انقلاب در جامعه وادار کند، جای سخن نیست؛ زیرا زمانی که ایدئولوژی، جایگاه و حرکت تاریخی انسان را مشخص کند و ارتباطات افراد را در قالبی قرار دهد که آنها را به انسجام و وحدت رهنمون کند و اهداف بلندمدتی را برای خود لحاظ کند و به افراد آگاهی دهد، رابطه آنها را با محیط اطراف و پیرامون روشن سازد، دین را به صورت جدا از عناصر دیگر لحاظ نکند، اهدافی را که موجب تحرک، پویایی، انسجامبخشی افراد میشود، بدانها القا کند و جامعه را بهلحاظ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و فکری در جهت اهداف عالی هدایت کند، چنین دینی خود، ایدئولوژی است."