چکیده:
سیر تحول مفهومی قانون طبیعی از دوران ماقبل مدرن به دوران مدرن از مسائل مورد نظر فلاسفة حقوق است که ذیل تحولات فلسفی آغاز دوران مدرن بررسی میشود. قانون طبیعی در دوران مدرن، بر خلاف تصور بسیاری از نویسندگان، ادامة تلقی دوران باستان یا قرون وسطی نیست، بلکه در آغاز دوران جدید در عالم تفکر چنان چرخشی رخ داد که مفاهیم گوناگون انسانی و اجتماعی، از جمله قانون طبیعی تحت تأثیر فلسفة جدید غرب و اندیشة مؤسس آن یعنی رنه دکارت، معنای تازهای پیدا کرد. این چرخش فکری ابعادی متفاوت دارد که با رویکرد سوبژکتیویستی و نیز تلقی ریاضیاتی دکارتی ظاهر میشود، و فیلسوفان قانون طبیعی مانند توماس هابز همین رویکرد را پذیرفتهاند. در این مقاله تأثیر این تحولات فلسفی بر معنای طبیعت و قانون طبیعی ارزیابی شده است. از آثار این بررسی آن است که مشخص میکند قانون طبیعی مدرن ادامۀ جریان فکری قانون طبیعی باستان، یا قانون طبیعی قرون وسطی نیست و از طرف دیگر، توسل به قانون طبیعی مدرن برای اثبات حقانیت حقوق اسلامی در برابر حقوق پوزیتیویستی با توجه به بستر معرفتی فلسفة جدید غرب چندان موجه به نظر نمیرسد.
In jurisprudential publications، some studies have been carried out in regard with the "non-guaranteed" fiduciary contracts whereas the other type has remained underexplored although it has been discussed by some jurisprudents. According to the majority of jurisprudents، most guaranteed fiduciary contracts are invalid except for some special cases such as guaranteed loan. Therefore، they have not explored its nature and effects. However، the minority of jurisprudents who deemed it valid have examined its nature and effects based on their affordability.
Nevertheless، with regard to definitions for obligation of contract as well as definitions for the Sharia and religious tradition these reasons might be flawed. Therefore based on possible invalidity of the reasons as well as the principle of authenticity،
possible to validate the authenticity of guaranteed fiduciary contracts in majority of fiduciary contracts.
Fiduciary contracts can be classified into various categories based on their formation.
خلاصه ماشینی:
قانون طبیعی در دوران مدرن ، بر خلاف تصور بسیاری از نویسندگان ، ادامۀ تلقی دوران باستان یا قرون وسطی نیست ، بلکه در آغاز دوران جدید در عالم تفکر چنان چرخشی رخ داد که مفـاهیم گونـاگون انسـانی و اجتمـاعی، از جملـه قـانون طبیعی تحت تأثیر فلسفۀ جدید غرب و اندیشۀ مؤسس آن یعنی رنه دکارت ، معنای تازه ای پیدا کرد.
علیرغم این تحول معنایی، پاره ای از متفکران بیتوجه بـه برخـی تحـولات بنیـادین فکـری و فلسفی اندیشه ورزی مدرن غرب ، بر این باورند که بین اندیشۀ قانون طبیعی در قرون وسطی – کـه توسط اندیشمندانی مانند توماس آکوئیناس مطرح شـده اسـت – و اندیشـۀ فیلسـوفان مـدرن – از جمله توماس هابز و جان لاک – پیوند و قرابت جدی وجود دارد.
ماهیت این عقـل خودبنیـاد از عقل در نظام فکری دینی متفاوت است و قصد تصرف جهـان را دارد و رابطـه ای ویـژه نیـز بـا موجودات و طبیعت برقرار میکند و حق و قانون طبیعی مدرن را نیز همین عقـل مـیشناسـد.
از دیـدگاه آن هـا طبیعت مبنای قانون طبیعی ذاتا با طبیعت در افق نگاه سنتی متفاوت اسـت و بـه همـین جهـت در بستر طبیعت انسانی اجتماعی جدید که انسان با تمثل پردازی ریاضیگونه عالم را میسازد، حقـوق نیز با محوریت انسان و با تکیه بر عقلانیت سوبژکتیو ساخته میشود و ایـن همـان قـانون طبیعـی مدرن است .