خلاصه ماشینی:
"(22)زیرا شعارش-که عین شعورش بود- چنین بود: طوفان که ز راستی به عالم علم است ویران کن بنای جور و ستم است محبوب از آن بود که حق یا باطل در مسلک خود همیشه ثابت قدم است(32) وی مردی عدالت خواه و شیفته راستی و آزادی و دشمن سرسخت ستم و استبداد بود و هر چند در ظاهر هوادار سوسیالیسم بود و در اشعارش به اصطلاحاتی از این مرام برمیخوریم(42)،اما وقتی در سفر دومش به شوروی دریافت که فرمانروایان آن سامان نه تنها به شعارهای خود عمل نکردهاند، بلکه نوع جدیدی از دیکتاتوری را در آنجا حاکم کردهاند و مخالفان خود را گروه گروه سر به نیست کرده یا به اردوگاههای کار اجباری میفرستند و خود به«طبقهای جدید»تبدیل شدهاند و بدتر از تزار و درباریان او عمل میکنند،بکلی از آن نظام مأیوس گشت و راهی آلمان شد(52)ولی طبع بلند و آزاد اندیش و تشنه عدالت او در آنجا نیز سیراب نشد و به همین جهت و هم از آن رو که شیفته وطن و دلباخته مردمش بود،با وجود شناختی که از ماهیت رژیم ستمگر و مستبد رضا شاه داشت و علیرغم آنکه هرگز احساس تامین شغلی و جانی نمیکرد،به محض آنکه تیمورتاش او را دید و به ایران خواندش،او که«به قدم رفته بود به سر باز آمد»(62) ولی پس از بازگشت به وطن به دلیل آنکه سر در آخور مقام و دنیا نکرد و رشوه نستاند و حاضر به همکاری با رژیم پهلوی نشد،(72)به زندان افتاد و چون به هیچ شکلی با رژیم رضاخانی کنار نمیآمد و سکوت نمیکرد،(82)سرانجام همان سرنوشتی که در انتظار همه حق جویان ستم ستیز و آزاد اندیش است یعنی شهادت!نصیب او نیز شد و با آمپول هوای یکی از خبیثترین و منفورترین مهرههای رژیم پهلوی-پزشک احمدی معروف-از ظلمت سرای دنیا و غربتکده خاک ستمزده ایران عهد رضاخانی رخت بربست و از عمری جان کندن تدریجی آسود(92)و به محضر اعدال العادلین شتافت تا از درد خود و ستمی که بر او و بر تمامی مردم آزاده ایران میرفت،به او قصه بردارد."