چکیده:
علم غیب یکی از مسائل مهم کلامی است که از منظر فلسفی کمتر به آن پرداخته شده است. تبیین آن با رویکرد فلسفه مشاء، به عنوان زیرساخت دیگر مکاتب فلسفی، افق جدیدی فراروی پژوهشگران می گشاید.
این جستار بر آن است که نخست، اصول و مبانی فلسفی مشاء را بیان دارد تا روشن شود از چه منظری به موضوع نظر انداخته شده است و در وهله دوم، با استناد به مولفه های نظام حکمت مشاء در آثار ابن سینا- که تحلیل علم غیب در فلسفه سینایی بر آن مبتنی است- از جمله: مسئله نفس، عقل فعال، نفوس فلکی و قوای مدرکه، و همچنین با تکیه بر استدلال برهانی و عرفانی او، امکان تحصیل علم (معرفت) از عالمی ورای این عالم مادی- که از آن به علم غیب، علم موهبتی یا لدنی یاد می شود- را به اثبات رساند. آنگاه، به اختصار به بررسی آن پرداخته می شود و نارسایی آن بیان می گردد.
Knowledge of the Unseen is one of the important theological issues less dealt with in by philosophical perspective. Explaining it through approach of Peripatetic philosophy as foundation for other schools of philosophy can open a new horizon for researcher.
The present essay is to first explain the Peripatetic philosophical principles of knowledge of the Unseen and then to appeal to components of Ibn Sina’s philosophical system as immateriality of soul، Active Intelligence، celestial souls، and perceptive faculties. It is shown that on the basis of such foundations as well as his rational and mystical arguments one can prove the knowledge of the Unseen as gifted or God-bestowed knowledge. The article concludes with a brief analysis of the problem and possible objections that can be raised to the issue in question.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین، طبق مبانی ابنسینا، نفس انسانی (اعم از نبی و غیرنبی) با طی مراحل و مراتب عقلی خود اولا قابلیت اتصال به عقل فعال را مییابد تا بتواند درک کلیات داشته باشد و ثانیا با نفوس مجرد دیگر ارتباط برقرار میکند، تا بتواند درک جزئیات داشته باشد و برخوردار از علم غیب شود.
(ابنسینا، 1960: 340) افزون بر این، اگر بنا باشد شخص شخیص پیامبر9در جایگاه عقل اول یا به عبارتی صادر اول قرار داشته باشد چگونه ممکن است عالی (عقل اول) از دانی (نفوس فلکی که از عقول دیگر ناشی میشوند) دریافت علم کند؟ بنابراین، با توجه به نارساییهایی که در مبانی و نوع استدلال این مکتب فلسفی وجود دارد، باید اذعان کرد که نظام فلسفی ابنسینا با مبانی صرفا عقلی و فلسفی خویش، اگرچه امکان دستیابی به عالم غیب را به اثبات میرساند و بر برخوردار شدن از علوم عالم بالا به وسیلۀ ابزار معرفتی که در اختیار انسان قرار دارد مهر تأیید میزند، اما بیتردید نتوانسته آنگونه که بایسته است از عهدۀ مهمترین مصادیق علم غیب که علم پیامبران و بر گزیدگان الهی است و از عالم غیب [به وحی یا الهام] به آنها اعطا میگردد برآید یا بهتر اینکه بگوییم: بازتاب اندیشۀ سینایی دربارۀ علم غیب پیامبران با بازتاب آموزههای دینی هماهنگ و همخوان نیست."