خلاصه ماشینی:
"حکیمی گفت:با بینیاز از خویش دوستی مکن!چه اگر در خرج کردن با او همسری کنی،ترا زیان دارد و اگر بر تو پیشی جوید، خوارت کند.
گفت:مرا که پیرم با پیرزنان الفت نیست،پس او را که جوان باشد با من که پیرم چه دوستی صورت بندد؟ کسی با حسن بصری درباره ازدواج دخترش مشورت کرد.
ولی چون نوبت به محمد مصطفی(ص) رسید،دیده او را توتیای غیرت درکشیدند و به او گفتند:ای محمد،با آن دیده که ما را خواهی بنگر که به عاریت به کسی ندهی!مهتر عالم پردهای بر دیده بست و به زبان حال گفت: بر بندم خویش نگشایم نیز تا روز زیارت تو ای یار عزیز عزیزی پیوسته و در همه حال نام خدا بسم الله همی گفت.
از جنید نقل کنند که گفت:دوستی داشتم،از دنیا رفت وقتی من مشغول غسل او بودم ناگاه انگشت سبابه مرا بگرفت!گفتم:ای دوست آیا زنده شدن پس از مرگ است؟گفت:ندانستی که ما نمیمیرم بلکه از جهانی به جهان دیگر نقل مکان میکنیم."