چکیده:
محمدرضا حکیمی از ادیبان ذواللسانین ادبیات معاصر ایران است که به دو زبان فارسی و عربی شعر میسراید. حکیمی در بدیعیۀ «دموع علی سفح» (اشکهایی بر کوهسار) ظهور حضرت مهدی(عج) را زمینهساز جریان عدالت در جامعه میداند. این مقاله با بررسی مختصات بلاغی و صنایع ادبی چکامۀ حکیمی، به دنبال کشف آن دسته از مضامین هنری و محتوایی این بدیعیه است که تا کنون مورد توجه پژوهشگران قرارنگرفته است. علاوه بر این، تحلیل وزن و موسیقی، نظام واژگان و شیوۀ تصویرپردازی قصیده نیز به روش توصیفی- تحلیلی مورد اهتمام نویسندگان است. برخی نتایج به دست آمده به این قرار است: 1- در این چکامه از میان اسالیب بیانی، تشبیه و استعاره از بیشترین فراوانی برخوردار است. 2- حکیمی در بدیعیۀ خود 41 گونه از صناعات بدیعی را به کاربرده است که میتوان آنها را به دو دستۀ لفظی و معنوی تقسیم کرد. از میان صنایع لفظی، جناس و انواع آن بیشترین کاربرد را دارند و از میان صناعات بدیعی معنوی نیز استخدام و توریه از بیشترین اهمیت برخوردارند.
Composing his poems both in Persian and Arabic، Mohammad Reza Hakimi is among bilingual characters of Iranian contemporary literature. Trying to reform the society and to rescue people of darkness، he invites them، in his "Tears on a Mountain"، to refer Ahl al-Beyt (the family of the Islamic prophet Muhammad) and believes that the emergence of Imam Mahdi underlies the justice in society. Present paper is to review the rhetorical peculiarities and literary industries of Hakimi’s ode critically to explore those themes and artistic contents which have not yet being paid attention by researchers and critics. In addition، the analysis of rhythm and music، its terminology and the imagery style have been accomplished by the authors through a descriptive-analytic method. Some of the results are: 1) Similes and Metaphors have been used much more than other expressive styles in this ode; 2) Hakimi has used 41 literary industries in his ode which can be divided in to two syntactic and semantic categories. Pun has the most usage in syntactic industries، and Syllepsis and Ambiguity got the greatest importance from among semantics in the text.
خلاصه ماشینی:
و مـن طبـاق سـعود الوصـل قـد قربـت مــا ابعــدتها نحــوس الهجــر فاســتقم (حکیمی،١٣٩٠: ٢٩٩) (از خجستگی طلوع ستارة سعد وصال ، بازگشـت آنچـه سـتارگان طـالع نحـس ، آن را از مـا گرفته بود نزدیک گشته است ؛ پس تو در عشق خویش پایدار باش ) حکیمی در این بیت از صنعت طباق بین واژگان «وصل و هجر»، «سـعود و نحـوس » و «قربت و ابعدتها» بهره برده و بر زیبایی کلام خویش افزوده است .
و حسن تعلیـل مـا قـد غـاب مـن زمـن ان یبصـر النـاس ضـوء الشـمس والـنجم (حکیمی،١٣٩٠: ٣٠٠) شاعر با آوردن دلیل ادبی، علت غیبت حضرت مهدی (عج ) را این گونه تعبیـر مـیکنـد: «بهترین دلیل برای غیبت او آن است که مردمان به هنگام نهـان بـودن او، پرتـو خورشـید و ستارگان را بتوانند ببینند» (همان : ٣١٠).
). در این بیت شاعر آنچه را که بـین خـود و نکوهشـگران رخ داده اسـت ، بـه صـورت پرسش و پاسخ بیان میدارد و بدین ترتیب ، اسلوبی لطیف پدید آورده است .
شاعر در بیت زیر ویژگـیهـای شخصـیت حضـرت مهـدی (عـج ) را بـه قطره های باران بر روی تپه زاران تشبیه میکند که به روانی بر زبـان جـاری مـیشـوند و بدین ترتیب ، تشبیه مرسل مجمل پدید آورده است : الحجــۀ القــائم المهــدی الســری و ذی اوصــافه انســجمت کــالقطر فــی الاکــم (حکیمی،١٣٩٠: ٢٩٩) (آن حجت قائم مهدی، آن امام بزرگوار گرامی، آن که واژه های اوصاف او ماننـد قطـره هـای باران بر روی تپه زاران ، به روانی بر زبان روان میشوند).