چکیده:
رینولدز، نویسنده و تصویرگر نقطه ، در این اثر به طور اختصاصی به موضوع خلاقیت پرداخته است . این پژوهش کیفی بر آن است که بر پایه نظریه نیکولایوا، به ابعاد روایتمندی (شخصیت پردازی، زاویه دید و زمانمندی) که ساختار روایی داستانهای کودک را تشکیل میدهند، بپردازد. نقد و تحلیل جامعه شناختی داستان نیز بر اساس تئوری توانمندسازی سادان و الگوهای سه گانه ای که شافر در فرایند جامعه پذیری کودکان مطرح میکند، صورت میپذیرد. بنابر یافته های پژوهش ، نویسندة این اثر به خوبی با بهرهگیری از شگردهای روایی و الگوهای توانمندسازی، اهمیت موضوع خودباوری و عزتنفس را در روند جامعه پذیری کودکان نشان میدهد و نقش سازندة آن را در تقویت و جهت دهی ابتکار و خلاقیتی پویا در کودکان آشکار میسازد.
خلاصه ماشینی:
"او در پژوهش خود با هدف «یادآور شدن برتریهای بسه---ا----ل------د----و----م----،----ش----ما-ر-----٤--ا٩ره٥١٣ روایت شناسی همچون رویکردی جدا از دیگر شیوههای نقد ادبی و نیز مشخص کردن کاربرد آن در ادبیات کودک» (نیکولایوا، ١٣٨٧: ٥٤٧-٥٤٨)؛ به بررسی مفاهیمی چون ٢٣٢٥٠٥ شخصیت پردازی، زاویۀ دید و زمانبندی میپردازد و بر این باور است که این عناصر ساختار روایی داستانهای کودک را تشکیل میدهند.
به طورکلی میتوان گفت که معلم واشتی شخصیتی جامع دارد؛ اگرچه کنش ها و رفتارهای او در طول داستان متحول نمیشود و در برخورد با رفتارهای خشونت بار و ناراحت کنندة واشتی ثبات خود را از دست نمیدهد؛ پیوسته مهربان، آرام، دقیق و هوشیارانه عمل میکند و همین رفتار اوست که باعث میشود واشتی در جریان داستان بسه---ا----ل------د----و----م----،----ش----ما-ر-----٤--ا٩ره٥١٣ به تدریج اعتمادبه نفس از دست رفتۀ خود را بازیابد؛ بنابراین میتوان گفت که در این داستان، نویسنده خود در قالب شخصیت معلم ، به عنوان یک «ارتباطدهنده» به خوبی 232508 نقش رهبر را در فرایند توانمندسازی برعهده گرفته است .
در پایان داستان نیز شاید بتوان از نحوة برخورد واشتی با پسرک ناشناس بدین نتیجه دست یافت که نویسنده شخصیت اصلی داستان خود را تا حد ایفای نقش یک رهبر به خوبی توانمند ساخته است زیرا واشتی در نمایشگاه نقاشی با پسری که حتی نمیتواند با خط کش هم خط راستی بکشد و به نقاشیهای او غبطه میخورد، درست به همان طریقی رفتار میکند که معلمش نخستین بار با او رفتار کرده است ؛ بنابراین برای اینکه به پسرک نشان دهد نقاشی کردن کار دشواری نیست ، کاغذ سفیدی به او میدهد و میگوید: «به من نشان بده!» و پس ازآن به خط کج ومعوج او خیره میشود و میگوید: «امضاش کن !» شگرد دیگری که نویسنده در پردازش شخصیت های این داستان از آن استفاده کرده، آشناییزدایی است ."