چکیده:
اخلاق مبتنی بر طبیعت، روش فهم سعادت بر اساس ظرفیتها و قوای طبیعی انسان است که در سنت یونانی و بهویژه در ارسطو وجود داشته و بعدها در نگرش آکوییناس و سنت آکویینی دنبال شده است. جان فینیس، که از جمله اندیشمندان معاصر و از پیروان این سنت اخلاقی بوده، کوشیده است به پیروی از آکوییناس مسیر فهم و تحقق سعادت آدمی را بر اخلاق مبتنی بر طبیعت ترسیم کند. علامه طباطبایی نیز دیدگاههای اخلاقی خود را بر سرشت طبیعی انسان و ظرفیتهای طبیعی او مبتنی کرده و تقریری از نظریهٔ اخلاقی قانون طبیعی را در سنت اسلامی به تصویر کشیده است. بررسی دیدگاه این دو اندیشمند در بعد هستیشناسی ارزشها، نشان میدهد که علیرغم وجود شباهتهای چشمگیر، این دو دیدگاه، در نوع رهیافت واقعگرایانه و وجودشناسانه و نیز در تعداد، نحوهٔ هستی، و نوع رابطهٔ بین خیرات پایه با یکدیگر متفاوتاند. با تحلیل این تفاوتها، به نظر میرسد رهیافت علامه در بعد وجودشناختی نظریهٔ اخلاقی قانون طبیعی، از توجیه معقولتر و قابل دفاعتری نسبت به فینیس برخوردار است. این مقاله میکوشد در بعد وجودشناختی مسائل مربوط به نظریهٔ قانون طبیعی، دیدگاه این دو اندیشمند را درباره اخلاق مبتنی بر طبیعت تحلیل و بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
علاوه بر این دو نگرش ، تفسیر سومی هم برای اخلاق مبتنـی بـر طبیعـت وجـود دارد و آن روش فهم سعادت بر اساس ظرفیت های طبیعی انسان است .
با این حال ، به نظر می رسد با توجه به تعریفـی کـه می تـوان از فضـیلت در نظـر طباطبـایی ترسیم کرد و نیز با توجه به مراتبی که وی برای مسلک های اخلاقی قائل است ، باید خیرات پایه را در نظر طباطبایی به گونه ای متفاوت تحلیل کرد.
٦ امـا طباطبایی بر اساس سه مولفه ٴ مذکور، اخلاق را بر داشته های طبیعی انسان مبتنی کرده و طبیعت انسانی را، که معجونی از امیال و جهازات تکوینی ناظر به نیازهای انسـان و تحـت نظـارت قـوهٴ اندیشه و تفکر است و فطرتا متمایل به حق اسـت (شـاکر، ١٣٨٤: ٢٧٧/٤)، بنیـان قـوانین ثابـت اخلاقی قرار داده و از این قوانین به قوانینی طبیعـی و بنیـادین یـاد می کنـد (طباطبـایی ، ١٣٧٤: ٢٨٧/١٦-٢٨٨).
بررسی رهیافت وجودشناختی به ارزش ها در اندیشه ٴ طباطبایی و فینیس آنچه در اینجا از آن به رویکرد وجودشناختی به اخلاق مبتنی بر قانون طبیعی تعبیـر می شـود، در واقع مطالعه ٴ هستی شناختی اخلاق و ارزش های اخلاقی است که یا ناظر به هستی خود ارزش هـا بررسی می شود، یا ناظر به نقش آنها در تشکیل هویت اخلاقـی انسـان .
در ایـن خصـوص ، یـک مسئله باید روشن شود و پاسخ هر یک از دو اندیشمند مذکور، در این خصوص سـنجیده شـود، و آن اینکه : نحوهٴ هستی ارزش های بنیادین اخلاق چگونه است ؟ در پاسخ به این پرسش ، باید گفت به لحاظ وجودشناختی ، سه امکان برای طرفـداران نظریـه ٴ اخلاقی قانون طبیعی در اتخاذ موضع راجع به نحـوهٴ وجـود ارزش هـای اخلاقـی ، وجـود دارد: ١.