چکیده:
تئوری خودتعینی، چارچوبی گسترده برای مطالعه انگیزش و شخصیت انسان بوده که شامل پنج خردهتئوری میباشد که انواع مختلفی از انگیزش طبیعی (درونی) و بیرونی را تعریف و ارایه نموده و تاثیرات احتمالی آنها بر یکدیگر را بررسی مینماید. بعلاوه در این تئوری، سه نیاز روانشناختی اصلی یعنی خودمختاری، شایستگی و تعلق؛ ارایه و مورد بررسی قرار میگیرد. بر اساس این تئوری، به میزانی که هرکدام از نیازهای اصلی بوسیله شرایط اجتماعی حمایت شده یا با مانع روبرو شوند، افراد خشنود وتوسعهیافته یا ناخشنود و از رشد بازمانده و ممکن است دچار انواع مشخصی از روانپریشیها گردند. تئوری مذکور رویکردی ارگانیسمی و دیالکتیکی دارد. از یک طرف، فرض میشود افراد ارگانیسمهای فعالی هستند که تمایل طبیعی به رشد داشته و در پی یکپارچه نمودن تجربیات جدید به درون مفهوم خود میباشند. از سوی دیگر، این تمایل به رشد و تکامل بطور خودکار عملیاتی نمیشود بلکه نیاز به پشتیبانی و تغذیه مداوم محیطی و
خلاصه ماشینی:
"تئوری خودتعینی، انگیزش و تأثیر شرایط اجتماعی بر رشد و رفاه بشر رضا سپهوند 1 حشمتاله صادقی 2 (تاریخ دریافت 25/2/93 ـ تاریخ تصویب 15/7/93) چکیده تئوری خودتعینی، چارچوبی گسترده برای مطالعه انگیزش و شخصیت انسان بوده که شامل پنج خردهتئوری میباشد که انواع مختلفی از انگیزش طبیعی (درونی) و بیرونی را تعریف و ارایه نموده و تأثیرات احتمالی آنها بر یکدیگر را بررسی مینماید.
بعبارتی روشنتر، این تئوری بطور ویژه به این میپردازد که چگونه فاکتورهایی از قبیل پاداشها، مهلتهای زمانی، بازخورد و فشار، بر روی احساس خودمختاری و شایستگی تأثیر میگذارند و بنابراین انگیزش درونی را بهبود ویا تضعیف میکنند.
2- تئوری یکپارچگی ارگانیسمی 1 این خردهتئوری فرض میکند که درونیسازی فرایندی فعال و طبیعی است که در آن افراد سعی میکنند درخواستهای اجتماعی و محیط خارجی را به ارزشهای شخصی پیوند زده و بدینسان به خود تنظیمی رفتار خود بپردازند.
4- تئوری نیازهای روانشناختی اصلی 1 فرض این خردهتئوری آن است که بشر سه نیاز روانشناختی دارد که جهانی و اساسی هستند و ارضای این نیازها برای سلامتی روانی و توسعه مطلوب افراد لازم و ضروری میباشد(رایان و دسی، 2000) .
یکی از این مسائل، اثر پاداشها میباشد که تئوری خودتعینی مدعی است میتواند قویا بر روی رفتار تأثیر بگذارد که اغلب به تضعیف انگیزش درونی و درونیسازی میانجامد.
به عبارت بهتر این تئوری بیان میکند که فردگرا یا جمعگرا، مرد - Goal Contents Theory (GCT) - Niemiec - Kasser - Vansteenkiste یا زن، مردم اگر در رفتارشان احساس خودمختاری نمایند، نسبت به شرایطی که احساس کنترلشدگی داشته باشند، مؤثرتر عمل نموده و سلامتی روانی بیشتری تجربه میکنند."