چکیده:
سوررئالیسم مکتبی ادبی است که آندره برتون، نویسندة فرانسوی، در قـرن بیـستم آن را بنیانگذاری کرده و دامنة نفوذ آن به دیگر کشورها هم کـشیده شـده اسـت . این مکتب با بهرهگیری از نظریه های علمـی فرویـد در روانشناسـی و نظریـه هـای یونگ در اسطورهشناسی و نظریات فلسفی - ادبی هگل و هانری برگـسون و برخـی نویسندگان ادبی پا به عرصة وجود گذاشته است . سوررئالیسم معتقد است کـه یـک اثر ادبی باید محصول ذهن و روان ناخودآگاه خالق خود باشد. در آثار سوررئالیستی بهرهگیری از روان ناخودآگاه، تخیل و اندیشه ، نگارش خودکار، تـصادف عینـی ، امـر شگفت و جادو، اسطورهها و نمادها، توجه به طنز و بی زمانی و بی مکانی حـوادث، از مهم ترین ویژگی هاست . نظامی در «هفـت پیکـر»، بـا اسـتفادة ناخودآگـاه از فنـون سوررئالیــستی چــون رویــا و تخیــل ، اســتفاده از نمادهــا و روان ناخودآگــاه، امــور شگفت انگیز و جادویی ، تصادف عینی ، بی زمانی و بـی مکـانی حـوادث، اثـری خلـق می کند که فنون مکتـب ادبـی سوررئالیـسم تقریبـا در همـة داسـتانهـای آن بـا برجستگی ویژهای نمایان است .
خلاصه ماشینی:
در اینجا نیز معلوم می شود کـه آنیمـوس کنیـزک هماننـد پادشـاه دچـار اختلال است و تصور او از مرد روانش ، تصوری حقیقی و درست نیست : کـــاورد وقـت آرزو خـواهــی آرزو خــــواه را بـــه جانکـاهی (186 / 3) آنچه تصور زن را در روان پادشاه ، تصوری تیره و تار سـاخته و باعـث گردیـده پادشـاه بـا زن حقیقی روان خود (آنیما) نتواند رابطه ای صحیح برقرار کند، وجود پیرزنی محتال و مکاره اسـت که روابط بین شاه و کنیزان را آشفته و پر از دروغ و ریا کرده است : بـود در خـانه گـوژپشتـی پیـر زنـــی از ابـلهـان ابــــله گیــر (183 / 14) هر کنیـزی که شه خریدی زود پیــر زن در گزاف دیدی ســود (183 / 15) «پیرزن در روان شناسی یونگ با مفهوم مادر دهر و جادوگر یکـی مـی شـود و در ایـن افـسانه پیرزن سویة مکار و سرشت مادرسالارانة آنیما را بازمی تاباند که سـتیزه گـری پیـشه کـرده و راه آشتی بر خودآگاهی و ناخودآگاهی را بسته است » (یاوری ، ١٣٨٧: ١٤٧).
هرچنـد در ادامه پادشاه گوش به حرف پیرزن مکار می دهد و حیلة او را عملی مـی سـازد، امـا بـا اعتـراض کنیزک ، پیرزن را از خانه (نماد روان ) دور می کند و کنیزک نیز در مقابل این درستی و راسـتی به وصال با پادشاه راضی می گردد: چون شدی شمع وار با من راست دود دودافگن از میان برخاست (196 / 3) چون چنان دید ترک توسن خوی راه دادش به سرو سوسن بـوی (196 / 6) نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز (دختر خوارزم شاه ) آنچه این افسانه را به داستان های سوررئالیستی نزدیک می کند، وجـود عنـصر سوررئالیـستی «تصادف عینی » یا به قول یونگ «هم زمانی » است .