چکیده:
کمتر کسی باور داشت که خودسوزی بوعزیزی در تونس سرآغاز یک بحران بزرگ در راس قدرت سیاسی در خاورمیانه و شمال آفریقا (منا) باشد. این بحران بزرگ با گذشت زمان گسترده تر شد و نام های مختلفی نظیر بهار عرب، انقلاب های عربی، بیداری اسلامی، بیداری انسانی و غیره به خود گرفت. موضوع اصلی بحران، مخالفت مردم با ساخت سیاسی کشورشان و همچنین مخالفت با ارزش های ارایه شده توسط حکومت بود. واکنش خشن حکومت های عرب به خواسته های مردم، موجب شدیدتر شدن تقابل مردم با حکومت های عرب شد. این تقابل به یک نقطه عطف در موازنه قدرت منطقه ای تبدیل شد. سرعت تحولات در منطقه منا به حدی بود که بازیگران بزرگ نظام بین الملل نگران تبعات آن برای منافع خود در این منطقه مهم راهبردی شدند. از این رو، ترکیب بازیگران داخلی، منطقه ای و بین المللی در این تحولات دخیل شدند. در این نوشتار تلاش بر این است که علل تداوم بحران در منطقه منا با استفاده از مدل مایکل برچر توضیح داده شود.
Nobody could imagine that Buazizi’s self-immolation in Tunisia would usher in a huge crisis in political power in the Middle East and North Africa. The crisis enlarged with the passage of time، being referred to as the Arab Spring، Arab revolutions، Islamic awakening، human awakening and so on. The main theme of the crisis included people’s opposition to their country’s political structure as well as objection to the values offered by their government. Violent reaction by the Arab governments to popular demands further exacerbated people’s confrontation with the Arab regimes، becoming a turning point in the regional balance of power. The rapid pace of developments in the Middle East and North Africa made the large actors of the international system concerned about the consequences for their own interest in this strategically important region. For this reason، a group of domestic، regional and international players became involved in such developments. In this paper، the authors seek to explain the causes of the crisis in the region، drawing upon Michael Brecher’s model.
خلاصه ماشینی:
بر اين اساس بايد گفت تحولات جاري در منطقه منا ١ (خاورميانـه و شمال آفريقا) هر سه شاخص تعريف بحران از ديد مايکل برچر را دارا هستند و يـک بحـران بـراي حکومت هاي عربي منطقه محسوب مي شوند؛ زيرا هم ارزش هايي که حکومت هاي عربي به مـردم ارايه و تبليغ مي کردند با بحران مقبوليت نزد مردم مواجه شده و از سـوي مـردم بـا قاطعيـت رد شدند، هم زمان پاسخ گويي به بحران در ابتدا به ويژه در مصر و تونس محدود بـود، و هـم شـدت اعتراض هاي مردمي به حدي گسترده بود که نه تنها موجب غافل گـيري حاکمـان ايـن کـشورها، بلکه غافل گيري بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي را نيز در پي داشته است .
(٢٢ ,٢٠١١ ,Daoudy) دليل ديگري که براي مداخله قدرت هاي غربي به نفع ديکتاتورهاي عرب در تحولات منطقه منا وجود دارد، اين است که کشورهاي غربي به ويژه آمريکا بيش از آنکـه اعـتراض هـاي جهـان عرب را عليه ديکتاتورهاي اين کشورها بدانند، اعتراض هايي عليـه نفـوذ خـود در ايـن کـشورها مي دانند.
(واعظي ، ١٣٩٠، ٣٥) خاورميانه و شمال آفريقا از چند جهت مهـم همـواره در ذات خـود آمادگـي بحراني شدن را دارند: اين مناطق اهميت ژئوپليتيکي و اقتصادي زيادي دارند، قـدرت هـاي بـزرگ نظام جهاني در اين مناطق منافع مهمي دارند، حکومت ها در اين مناطق غيردموکراتيک هـستند و به واسطه حمايت قدرت هاي بزرگ از آنها به سمت دموکراتيک شدن هم گام بر نمي دارنـد، قـدرت در اين مناطق اغلب خانوادگي و موروثـي اسـت ، مخالفـان سـرکوب مـي شـوند و خـشونت جـزء جدايي ناپذير ساختار در کشورهاي منطقه است .