چکیده:
: یکی از رویکردهای تفسیری مورد توجه مفسران در فهم قرآن، تفسیر عرفانی است. تکیهبر تاویل و رمزی انگاشتن قرآن، مهمترین ویژگی تفاسیر عرفانی است. عرفا با تکیه بر کشف و شهود و معرفت خاص خود، با روشی متمایز، به تفسیر قرآن پرداختهاند. ابنعربی و ملاصدرا هر دو به تاویل در تمامی آیات قرآنی که تنها اولوالالباب و راسخون در علم شایستگان به انجام آن هستند، اعتقاد دارند. از بررسی آثار صدرالمتالهین اینگونه استنباط میشودکه تاثیر وی از ابنعربی در نگاه تاویلی او به جهان، مشهود است؛ اما او در شناخت جهان تنها به این روششناسی تاویلی قناعت نمیکند، بلکه ترجیح میدهد که نگاهی فلسفی به جهان داشته باشد و روش شهودی- عقلی را بهعنوان معیار تشخیص درستی استنباط بهکار برد؛ هرچند از نمادپردازیهای بیشازحد حذر میکند. در این میان باتوجه به وجوه اشترکی که در تاویل ابنعربی و ملاصدرا از برخی از آیات قرآن مشاهده میشود، وجوه اختلاف و افتراقی هم وجود داردکه از تفکر شیعی ملاصدرا نشئت میگیرد. البته ابنعربی نیز در مهمترین باورها و آموزههای خود بهطور تردیدناپذیری از سرچشمههای جوشان تشیع آب معرفت نوشیده است.
خلاصه ماشینی:
از بررسی آثار صدرالمتألهین اینگونه استنباط میشودکه تأثیر وی از ابنعربی در نگاه تأویلی او به جهان، مشهود است؛ اما او در شناخت جهان تنها به این روششناسی تأویلی قناعت نمیکند، بلکه ترجیح میدهد که نگاهی فلسفی به جهان داشته باشد و روش شهودی- عقلی را بهعنوان معیار تشخیص درستی استنباط بهکار برد؛ هرچند از نمادپردازیهای بیشازحد حذر میکند.
او حقیقت حمد را اظهار صفات کمالی تلقی میکند؛ ازاینرو حمد در نگاه وی همچون ابنعربی، ستایش صرف خود نیست؛ زیرا «الحمدلله»، وقتی از زبان خداوند گفته شود، نمیتواند درحد لفظ بماند؛ بهاینجهت که دلالت لفظ بر معنی، دلالتی وضعی است یا در اصطلاح زبانشناسی امروز، دلبهخواهی است؛ یعنی مدلول میتواند به چارچوب دلالت پیشنهادشده پایبند نماند.
ابنعربی در تأویل این حروف، یک نظریۀ بدیع ارائه میدهد که قائم به نوعی فرشتهشناسی پیچیده است (ابنعربی، 1989: 45-44)؛ اما ملاصدرا باوجود اینکه حکمت اشراق، یکی از منابع نظام فلسفی- عرفانی اوست، از فرشتهشناسی سهروردی و فرشتگان پرتعداد او برای تبیین این حروف اسرارآمیز بهرهای نمیبرد؛ بلکه ترجیح میدهد همچون ابنسینا با تکیه بر نظام ابجدی، به لایههای پنهان این معما نفوذ کند (صدرالمتألهین،1362: 27-22).
او حقیقت حمد را اظهار صفات کمالی تلقی میکند؛ پس حمد در نگاه وی همچون ابنعربی، ستایش صرف خود نیست؛ زیرا «الحمدلله»، وقتی از زبان خداوند گفته شود، نمیتواند در حد لفظ بماند؛ به این جهت که دلالت لفظ بر معنی، دلالتی وضعی است یا در اصطلاح زبانشناسی امروز، دلبهخواهی است؛ یعنی مدلول میتواند به چارچوب دلالت پیشنهاد شده پایبند نماند.