چکیده:
خلافت از مفاهیم اصلی عرفان اسلامی است. مفهوم استخلاف عبد از رب که به برخی آیات و روایات نیز مستند است منجر به انسانشناسی عمیقی در عرفان نظری شده و بیشتر مورد توجه عرفا بوده است. استخلاف عبد از رب به جهت ویژگیهای منحصر به فردی چون جامعیت اسما و صفات الهی، وساطت فیض، کون جامع بودن، تناظر با عالم کبیر و دارا بودن بالاترین معرفت نسبت به حقتعالی، در وجود این مختصر شریف است. اما نوع دیگری از استخلاف نیز در عرفان اسلامی وجود دارد که براساس ارتباط عبد و رب استنباط میشود و برخی از عرفا نیز اشاراتی به آن داشتهاند. استخلاف رب از عبد رابطه دوسویه عبدی است که به مقام جمعالجمعی رسیده و معارف عمیق توحید را درک کرده و به قله منیع فقر و عجز و عبودیت تامه رسیده است. این دسته از اولیای الهی با وجود داشتن قدرت دخل و تصرف در تمام امور عالم عبودیت و فقر را برمیگزینند و از پروردگار خویش استخلاف در جمیع امور خود را مسئلت میکنند. مقاله حاضر به شرح و توضیح این دو نوع استخلاف میپردازد.
خلاصه ماشینی:
جامی وساطت خلیفۀ الهی را چنین تبیین میکند: انسان کامل واسطۀ بین حق و خلق است که بهواسطۀ او و کسی که در مرتبۀ او رسیده است، فیض و برکات حق که سبب تعالی تمام هستی است بر آن نازل میشود و اگر انسان کامل با توجه بهواسطة بودنش میان واجب و ممکن وجود نداشته باشد، هرگز عالم هستی فیض الهی را دریافت نمیکند، زیرا برای گرفتن فیض الهی رابطه و تناسب شرط است (جامی، 1370: 97).
امام خمینی نیز این وساطت را بهگونۀ دیگری بیان میکند: عین ثابت انسان کامل در نظام ظهور به مرتبۀ جامع و در اظهار صور اسمائی در نشئۀ علمی، خلیفۀ اعظم الهی است، زیرا ازآنجاییکه اسم اعظم، جامع جمال و جلال و ظهور و بطون است، امکان ندارد که با مقام جمعی خود در هیچ مظهری تجلی نماید، زیرا او بزرگ است و در آیینهای کوچک ننماید، بنابراین باید مظهر و آیینهای وجود داشته باشد که بتواند جلوهگاه روح او گردیده و انوار قدسی حق در آن آیینه منعکس شود تا زمینۀ ظهور عالم قضای الهی فراهم گردد و اگر عین ثابت انسان کامل نباشد، هرگز هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمیگردد و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد، هیچیک از موجودات عینی و خارجی ظاهر نشده و فیض وجود را نمیتوان دریافت کرد (امام خمینی، 1386ب: 35).
جندی در شرح خود بر فصوص الحکم ویژگی را برای عبدی که به مقام خلیفة اللهی رسیده است، ذکر میکند و آن این است که با وجود اینکه با همت خود که همان ارادة الهی است امکان تحقق مرادات خویش را دارد اما از هرگونه تصرفی ابا میکند، چرا که آن را مخالف عبودیت و افتقار میداند.