چکیده:
معزالدوله بویهی در سال 334هـ.ق بغداد را تصرف کرد و اندکی بعد خلیفه عباسی المستکفی را عزل کرد. دوره آل بویه با توجه به قدرت آن حکومت و نیز عدم تعصب مذهبی ناشی از عدم پایبندی آنها به آیین رسمی، دوره ای درخشان و محیطی آرام برای صاحبان آرا و افکار و مذاهب مختلف فراهم آورد تا به بیان اندیشه های خود بپردازند. در این دوره متکلمین بزرگی از سه مکتب کلامی اشعری، معتزله و شیعی در بغداد و سایر قلمرو آل بویه پا به عرصه گذاشتند. آرای این متکلمین علاوه بر آنکه در خدمت دفاع از عقاید دینی مکاتب مذکور بود، در رفتار و کنش حاکمان آل بویه و خلفای عباسی نیز بی تاثیر نبود و اندیشه های سیاسی آنها به عنوان راهنما و یا به عنوان توجیه گر رفتار حاکمان درخدمت حکومتگران بود. این اندیشه ورزان علاوه بر ارائه راهکار به حاکمان در شرایط متفاوت، به صورت عملی نیز در خدمت حاکمان بودند و هر کدام مسئولیت هایی در دو دستگاه امارت بویه ای و خلافت عباسی برعهده داشتند علاوه بر این اندیشه هایشان در نوع دیدگاه مردم به حاکمان به عنوان یک حاکم مشروع و یا غیرمشروع و نیز قضاوت مردم نسبت به اقدامات حاکمان بسیار موثر بود.
The buyid's Moezzed - Dowleh took Baghdad as his possession and sometime later، he discharged khalifat- almostakfi. The Buyid's period، regarding that government power and also lack of religious dogmatism originated from lack of being duty- bound to the regulations، created a glorious period and calm environment for learned people and different religions in order to express their thoughts. In this era، some remarkable speakers from three verbal schools such as Ashari، schismatic (Motazeleh) and shittee appeared in Baghdad and other Buyid's territories. The thoughts of these speakers، despite being a vindication of religious believes of the mentioned schools، were not ineffective on the behavior and reaction of the Buyid's rulers and Abbassid caliphs and their political thoughts were as the guidance or as an explanation of the rulers' behavior in service for governors. These men of thought were functionally in the service of rulers beside giving methods to the rulers in different conditions and each one of them undertook some responsibilities in tax systems of Buyid's and Abbassid caliphate. Their thoughts were effective on people's viewpoint about governors as a legal or illegal ruler.
خلاصه ماشینی:
از دو متکلم فوق ، باقلاني که در قلمرو حکومتي آل بويه و در بغداد زنـدگي مـيکـرد عـلاوه بـر اينکه خلافت عباسي را مشروع ميدانست بـا حکومـت شـيعي آل بويـه نيـز همکـاري مـيکـرد و عبدالقاهر بغدادي هم که در قلمرو غزنويها زندگي ميکرد به دفاع از خلافت عباسي و عقايد اهل سنت ميپرداخت و در نوشته هايش فرقه هـايي را کـه آنهـا را ضـاله مـيناميـد- از جملـه شـيعه و معتزلـه و باطنيها- مورد حمله قرار ميداد و تأثير انديشه هاي وي در روابط غزنويها با خلافت بغداد نمايان است .
١٥ در واقع آل بويه در تعامل با خلفا بايد سه مسئله را در نظر ميگرفتند نخست اينکه آيـا روي کار آمدن يک امام زيدي يا فاطمي يا علوي قدرت آنها را محدود نميکرد؟ دوم واکنش جامعـه اسلامي با اکثريت سني، در صورت انحلال خلافت عباسي که به مشـروعيت آن معتقـد بودنـد چـه خواهد بود؟ و سوم در اين صورت آيا در مقابل جامعه اسـلامي کـه احتمـالا از يـک خليفـه عباسـي مستقر در قلمرو غزنوي حمايت ميکرد، توان مقاومت داشت ؟ شايد بهترين پاسخ آل بويه شيعي بـر اين احتمالات حفظ نظم موجود بود، نظمي که متکلمين سني مذهب بـر حفـظ آن و حفـظ آرامـش جامعه تأکيد داشتند و مشروعيت آنها با پذيرش صوري نماينده و امير بودن از طرف خليفه عباسي و عدم تعرض به نهاد خلافت محفوظ بود.