چکیده:
در مواجهه با مسئله قانون ـ تا آنجا که بـه تحقیقـات اخیـر مربـوط اسـت ـ فقـدان هـایی دیـده می شود. در این مقاله ، کوشش شده پس از ذکر این کاستی ها، رویکرد تازه ای بـه مسـئله قـانون پیشنهاد شود. به نظر می رسد باید مسئله قانون در کشـور از منظـری وسـیع تـر یـا در چـارچوبی گسترده تر مطرح شود که در آن «حاکمیت قانون »، نه پیروی از قانون در مرکز توجه قرار گیـرد. تکیه بر حاکمیت قانون سودمندی هایی دارد: ١. این مفهوم بررسی امـر قـانونی را بـا اسـتفاده از شاخص های ملموس ممکن می سازد. ٢. شاخصی است که در پروژه هـای گونـاگون بـین المللـی برای سنجش وضعیت قانون در کشورهای مختلف جهان مورد استفاده قرار می گیرد. ٣. نگـاهی به شاخص های برآورد حاکمیت قانون در کشورهای مختلف نشان می دهد که ایـن شـاخص بـه هیچ یک از ترازهای فردی یا ساختاری فروکاسته نشده است . از این رو، کوشش شد با تکیـه بـر داده های سنجش های بین المللی ، تصویری جامع تر از وضعیت حاکمیت قـانون ارائـه شـود. ٤. در این نگاه ، همه مولفه های درگیر در پروژه / مسئله قانون و سهم آنها روشن است .
خلاصه ماشینی:
دسـته ای دیگـر از تحقیقات - و البته نه چندان نامرتبط با دسته اول - علت های اجتماعی و فرهنگـی دیگـری را به این فهرست افزودند: برای نمونه تقدم حق تجربی بر حق انتزاعی (بین الاذهانی )، رواج ترجیحات قانون گریزانه در فرهنگ عمومی ، اصرار بر اختلافات بـه جـای حـل اختلافـات ، پس افتادگی حقوق ، تقدم فرد بر حـق ، تـراکم و بـی ثبـاتی قـانون ، فقـدان آگـاهی از قـانون (عبدی ، ١٣٨١)؛ بیگانگی از قانون ، رؤیت ناپذیری قانون ، فاصله زیاد میان سـاحت فـردی و ساحت اجتماعی یا ناهمخوانی روان شناسی و جامعـه شناسـی ، دوچهرگـی قـانون بـه معنـای خشن در برابر عامه و رئوف نسبت به مقربـان ؛ دو دسـته موانـع عـام و خـاص در نهادمنـدی قانون در جامعه (عبـداللهی ، ١٣٧٨)؛ نبـود قـانون مشـخص در دوره هـای مختلـف ، اسـتبداد تاریخی یا هر دو، شرایط انقلابی بعد از انقلاب اسلامی ، عـدم موفقیـت در اسـتقرار قـانون ، دوگانگی ارزشی در سطح جامعه ، به عبارت دیگر، عـدم انطبـاق میـان دو دیـدگاه ارزشـی حاکم ، یعنی دیدگاه سنتی ـ مذهبی و دیدگاه مـدنی ، حضـور قـوانین شـرعی یـا قـوانینی بـا مبنای شرعی که در ظرف جامعه امروزی نمی گنجند، مسئله مشروعیت حکومت ، بـی ثبـاتی و عدم تعـادل کلـی جامعـه و بـی ثبـاتی قـوانین (علـوی تبـار، ١٣٧٦) و دسـت آخـر، وجـود فردگرایی منفی در نزد ایرانیان (وثوقی و میرزایی ، ١٣٨٧؛ وثوقی و همکاران ، ١٣٨٤).