چکیده:
در این مقاله قصد داریم به بررسی نظرات پدیدارشناسانهی کاپوتو در مورد دین بپردازیم. برای این منظور در ابتدا با بنیانهای نظری وی آشنا میشویم که مهمترین آنها رویکرد پدیدارشناسانهی هایدگری، لویناسی میباشد. او در رویکرد خود با قایل بودن به حذف هرگونه متافیزیک و به تبع آن مفاهیم مطلقانگار در حوزهی مطالعات دینشناختی به دنبال سوژهزدایی از معرفت دینی است و برای این مهم از رویکرد پدیدارشناسانهی لویناس و رویکرد آنتولوژیک هایدگر برای تقرب به هستی دین مدد میجوید. در نهایت اینکه نبایستی رویکردهای دینشناختی پسامتجدد را جدای از فلسفههای پسامتجدد سدهی اخیر در نظر گرفت و اینکه این حوزه تا چه اندازه در معرفتبخشی مطالعات دینی شخص موثر است وابستهی با نسبتی است که وی با پساتجدد و نظرات پیرامون آن برقرار میکند و اینکه چنین رویکردهایی تا چه اندازه در مقام اثبات ادعای خود برامدهاند، وابسته به چنین نسبتی است و اصولا هم در چارچوب معرفتشناختی چنین نسبتی بایستی درک شود.
خلاصه ماشینی:
سیمپسون نیز تفکر کاپوتو را متاثر از لویناس و نیچه میداند: « روش کاپوتو بر مبنای دو نقطه نظر که یکی ایجابی و دیگری سلبی است استوار است : اولین آن (در سمت سنت نیچه ای) نوعی رد نسبت به متافیزیک ها و هرگونه عبارت متافیزیکی از خدا وجود دارد به طوریکه از مرگ متافیزیکی خدا سخن گفته میشود و همچنین نقد حوزه ی "هستی- الاهیاتی" که باعث استفاده یا ابزارسازی ایده خدا به عنوان کارکردی برای تبیین /شالوده ی همنوا با قدرت ما١ شود تا به عنوان وسیله ای برای حفظ خودمان در جهان باشد.
کاپوتو متافیزیک را به عنوان خلاصه گرایی و تلاش برای دستیابی به اصل و هستی در نظر میگیرد و دعاوی گوناگون را در رابطه با راز٣ مطرح نموده و بدین ترتیب ، محدودیت های پیشنهاد تفاسیر ذهنی و اخلاقی را درمی نوردد، این دعاوی مخصوص کاپوتو چندان تعدیل و تنظیم شده نیستند و در نهایت در شرایط انسانی کاملا محدود ما نتایج صادقانه ای به همراه ندارد..
اول این که میتوان یک فلش کاملا مناسب از تفکر راایجاد نمود که برای موقعیتی مناسب است که خود را در آن می بینیم و کاپوتو مسیر تفکری را مورد توجه قرار میدهد که از افزایش دانش و شناخت واقعیت اجتناب میکند تا یک موقعیت مطلق همراه با خطا را اصلاح کند.
این دیدگاه اخلاقی رادیکال ، تجرد غیرقابل انتظار را در تعهدات نشان میدهد که توسط کاپوتو عنوان شده و دریدا در بیان هایپربولیک خود بدین صورت به آن توجه نموده است : «تمامی افراد دیگر را میتوان به عنوان شرایط متفاوت در نظر گرفت » (٢٣، ص :٢٠٠).