چکیده:
زبان عرفانی مولانا، زبانی ویژه و متمایز است که بخش عمدة این تمایز ناشی از نشانه های زبانی وی است . دال هایی که با شیوه دلالت خاص خود، آنها را به مدلول مورد نظر ارتباط میدهد، بیانگر اندیشه و تجربه عرفانی او است . یکی از مهمترین و پرکاربردترین نشانه ها در زبان مولانا واژة آفتاب است که آن را به عنوان دالی برای مدلول های متفاوت و نیز برای ویژگیهای مختلف یک مدلول به کار برده است . اگرچه آفتاب از نشانه های زبانی رایج در متون عرفانی است ، شیوة کاربرد مولانا نشان می دهد که وی این نشانه را تحت تاثیر تجربیات عرفانی خویش به کار میبرد و به تقلید از شاعران پیش از خود نپرداخته است . به همین سبب این واژه حوزة دلالتی وسیعی را در بر میگیرد و مقاصد گوناگونی را به مخاطب القا می کند. در این پژوهش کوشش شده است شیوه کاربرد واژه آفتاب و چگونگی معنادهی این کلیدواژه در زبان مولوی و نیز ایجاد دلالت های گوناگون از طریق این واژه تبیین و با این روش تفسیر دقیق پاره ای از ابیات وی میسر گردد.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش کوشش شده است شیوه کاربرد واژه آفتاب و چگونگی معنادهی این کلیدواژه در زبان مولوی و نیز ایجاد دلالت های گوناگون از طریق این واژه تبیین و با این روش تفسیر دقیق پاره ای از ابیات وی میسر گردد.
یکسان بودن اسم شمس با آفتاب سبب شده است که این دلالت ها به زیبایی در هم تنیده و ذهن از یکی به دیگری هدایت شود؛ نمونۀ این شیوه را می توان در ابیات زیر مشاهده کرد: آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب از وی ار سایه نشانی می دهد شمس هر دم نور جانی می دهد سایه خواب آرد تو را همچون سمر چون برآید شمس انشق القمر خود غریبی در جهان چون شمس نیست شمس جان باقیی کش امس نیست شمس در خارج اگر چه هست فرد می توان هم مثل او تصویر کرد شمس جان کاو خارج آمد از اثیر نبودش در ذهن و در خارج نظیر چون حدیث روی شمس الدین رسید شمس چارم آسمان سر در کشید (مولوی ١٣٧٨/ ١/ ١٢٦- ١١٦) در بیت اول آفتاب هم می تواند یک دال تهی از مفاهیم عرفانی و هم نشانۀ ذات حق باشد.
این شیوه از ویژگی های زبان مولانا است : تا چه شوند عاشقان روز وصال ای خدا چون که زهم بشد جهان از بت ما نقاب ما از تبریز شمس دین روی نمود عاشقان ای که هـزار آفرین بر مه و آفتاب ما (مولوی ١٣٧٦: ٢٥) وجه دیگر دلالت که در برابر این روش قرار می گیرد، دلالت یک سویه و آشکار بر مدلول مشخصی است .