چکیده:
بازخوانی ظرفیتهای عرفان اسلامی در تمدنزایی میتواند ضمن تقویت ادبیات توصیفی تمدن، اهمیت عرفان اسلامی را در نظام هماهنگ تمدنی معلوم سازد. آموزههای دو دانش عرفان نظری و عرفان عملی و عملکرد تاریخی عرفان اسلامی بنیانهای نظری این پژوهش تمدنی است. در این میان، آورده اساسی عرفان نظری، یعنی «اسمای الهی و نکاح اسمایی» و آورده اصلی عرفان عملی «بعد و قرب از حقتعالی» است که با استفاده از این مفاهیم، توصیفی از تمدن مطلوب اسلامی عرضه میگردد و در باب ظرفیتهای تمدنسازی با گذار از شبهه اساسی دنیاگریزی عرفان و آموزههای آن به استناد سرچشمههای اسلامی عرفان و نیز آموزه نهایی آن، یعنی بقاء بعد الفناء - نه فناء - و عناصری مانند دستگیری، خلافت بالسیف و جمع متلائم بین روح و بدن، جایگاه اصلی عرفان در مرکز هندسه تمدن اسلامی نشان داده میشود و در نگاهی دیگر، تبیین میگردد که عرفان بهواسطه تأمین چهار عنصر معنویت، عقلانیت معنوی ویژه در دستگاهی سازوار، ارائه الگویی برتر از شریعتمداری و بهدست دادن روشی ویژه در فهم متون دینی (تأویل)، آوردههای پرباری در ساخت تمدن اسلامی دارد. همچنین در ادامه دلایل تحقق نیافتن تمدن مطلوب براساس عرفان اسلامی، بهرغم وجود آوردههای پربار تمدنی بررسی خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
در این میان، آورده اساسی عرفان نظری، یعنی «اسمای الهی و نکاحاسمایی» و آورده اصلی عرفان عملی «بعد و قرب ازحقتعالی» است که با استفاده از این مفاهیم، توصیفی از تمدن مطلوب اسلامی عرضه میگردد و در باب ظرفیتهای تمدنسازی با گذار از شبهه اساسی دنیاگریزی عرفان و آموزههای آن به استناد سرچشمههای اسلامی عرفان و نیز آموزه نهایی آن، یعنی بقاء بعدالفناء -نه فناء- و عناصری مانند دستگیری، خلافت بالسیف و جمع متلائم بین روح و بدن، جایگاه اصلی عرفان در مرکز هندسه تمدن اسلامی نشان داده میشود و در نگاهی دیگر، تبیین میگردد که عرفان بهواسطه تأمین چهار عنصر معنویت، عقلانیت معنوی ویژه در دستگاهی سازوار، ارائه الگویی برتر از شریعتمداری و بهدست دادن روشی ویژه در فهم متون دینی(تأویل)، آوردههای پرباری در ساخت تمدن اسلامی دارد.
پیشفرض این تعریف آن است که هر اندیشهای، هرچند پوچگرایی قابلیت گسترش دارد، ولی چه بسیار اندیشهها که هرگز امتداد داده نمیشوند؛ بدین ترتیب، باید فرهنگ مبتنی بر اندیشهای خاص بهخوبی پرورده شده باشد، بلکه ناظر به واقع زندگی باشد تا امکان تمدنسازی و دستیابی به موقف تمدنی را داشته باشد، اما حتی فرهنگ به صرف بسطیافتگی، لزوما هویت تمدنی نخواهد داشت، بلکه اگر این فرهنگ در جایجای جامعه عینیت یابد و ویژگی واقعی همهجانبه اجتماع شود، به تمدن بدل میگردد.
الف) نقش مرکزی عرفان در تأسیس تمدن اسلامی از آنجا که اسلام دینی توحیدی است و حتی بسیاری از متفکران غیر مسلمان نقطه تمایز آن را تفکر توحیدی میشمارند، بلکه بر اساس نگاه امثال علامه طباطباییمیتوان گفت تمام احکام و آموزههای اسلامیدر بخشهای مختلف منشعب از توحید و درباره آن است(طباطبایی، 1371، ج10: 135)، بهطبعمیتوانبهراحتی اذعان کرد که ظهور این دین در افق تمدنی چیزی جز محاکات و دعوت پیوسته توحیدی نیست.