چکیده:
انسان در شاهکار حماسی ایران ـ شاهنامهی فردوسی ـ با صفات آزادگی، جوانمردی، شجاعت، خردگرایی و ... ستوده شده است. پی جویی چنین خصلتهای جاودانی در جای جای شاهنامه، در مجموع ما را به انسان دوستی، روحیهی خیر خواهی و حیثیت بخشی به انسان رهنمون میسازد.این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی در پی اثبات این مدعاست که انسان دوستی مطرح شده در شاهنامه نسبت به ادوار دیگر فرهنگ و ادب فارسی دارای ویژگیهای خاصی است؛ چرا که از یک ذهنیت و جهانبینی «خرد گرای این جهانی» نشأت گرفته است و در مقایسه با دورهی «خرد ستیز آن جهانی» و دورهی سوم که عصر هجوم مدنیت غرب و تصادم و تعامل با ارزشها و مفاهیم بومی است، تفاوتهای اساسی دارد. بر این اساس به مهمترین عناصرانسان دوستی: 1ـ ستایش انسان و دفاع از حیثیت او؛ 2ـ خردگرایی؛ 3ـ تساهل و تسامح؛ 4ـ آزادی و آزادگی در شاهنامهی فردوسی پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"شخصیتهایی مانند ایرج با اینکه حق به جانب هستند اما تا سرحد فدا کردن جان خود نیز با برادران تیره روان خویش با زبان مدارا صحبت میکند: سپردم شما را کلاه و نگین بدین روی با من مدارید کین مرا با شما نیست ننگ و نبرد روان را نباید بدین رنجه کرد زمانه نخواهم به آزارتان اگر دور مانم ز دیدارتان جز از کهتری نیست آیین من مباد آز و گردنکشی دین من (همان، 1/ 103 - 102) در «غمنامهی رستم و سهراب» سهراب، شخصیتی است که به بهانههای مختلف از جنگ با رقیب رویگردان است و با مدارا و تساهل مثال زدنی، رستم را به کوی آشنایی دعوت میکند؛ اما رستم در راه دفاع از سرزمین، فرزند خویش را فدا میکند: ز رستم بپرسید خندان دو لب تو گفتی که با او به هم بود شب که شب چون بدت، روز چون خاستی ز پیگار بر دل چه آراستی زکف بفکن این گرزو شمشیرکین بزن جنگ و بیداد را برزمین نشینیم هر دو پیاده به هم به می تازه داریم روی دژم به پیش جهاندار پیمان کنیم دل ازجنگ جستن پشیمان کنیم همان تاکسی دیگر آید به رزم تو با می بساز و بیارای بزم دل من همی با تو مهر آورد همی آب شرمم به چهر آورد (همان، 2/ 233- 232) به جنبههای مختلف مدارا و تساهل، در حوادثی که به دست سیاوش رقم میخورد، میتوان اشاره کرد."