چکیده:
اصطلاح مشائی بطور مطلق در ادبیات فلسفی معاصر دربارة شیوه فلسفی ارسطو، پیروان او، ابنسینا و شماری از فیلسوفان مسلمان بکار میرود. از طرف دیگر، ابنسینا که خود رئیس حکمای مشاء در میان مسلمانان محسوب میشود، در یکی از آثارش انتقادات شدیدی بر مشائیان وارد کرده و آنها را تخطئه نموده است. اکنون سوالاتی که در اینباره پیش میآید عبارتند از: آیا ابنسینا ارسطو را نقد کرده یا انتقادات وی متوجه پیروان اوست؟ اگر انتقادات او از مشائیان به ارسطو مربوط نیست، آیا پیروان یونانی، اسکندرانی، رومی و مشائیان بغداد در دوره اسلامی را به یک اندازه شامل میشود؟ و بالاخره این فرض هم قابل بررسی است که آیا میتوان نقدهای او از مشائیان را دلیل عدول وی از فلسفه مشائی به حکمت مشرقی دانست؟در نوشتار حاضر ضمن مرور تاریخی و معناشناختی بر کلمه «مشاء» این مطالب مورد بحث قرار گرفته که میتوان سه دسته از مشائیان (اصحاب لوکئوم، دوره میانی قرن سوم تا ششم میلادی و اصحاب بیتالحکمه) را در تاریخ فلسفه شناسایی کرد که انتقادهای ابنسینا متوجه هر سه گروه بویژه سومین آنهاست؛ بعلاوه بنظر ابنسینا میتوان از فلسفه مشائی چنان روایتی داشت که نقصها و کژیهای آن رفع گردیده و بصورت اصلاح شده مورد قبول بلکه مورد توجه و تاکید واقع شود و این میتواند تمهیدی بر حکمت مشرقی او باشد.
خلاصه ماشینی:
"ج. دبور ـ محقق هلندی ـ در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام خود میگوید: ابنسینا هر جا شرحهایی سطحی تمستیوس (شارح ارسطو در قرن چهارم میلادی) دربارة مذهب ارسطو نظرش را جلب میکرد، آن را برمیگزید!( 29 ) این در حالی است که ابنسینا دیدگاه خود را دربارة همة افرادی که بعد از ارسطو آمدند ـ چه شارحان بزرگ و چه کسانی که امروزه نوافلاطونی خوانده میشوند ـ در مقدمه حکمت مشرقی خود بیان داشته و بعلاوه دلایل و قرائن دیگری بر اینکه وی خود را واضع فلسفه مشائی جدید میداند و مسیرش در فلسفه جدای از ارسطوست، اگرچه عناصری مهم از دیدگاه او را برگرفته است، وجود دارد که عبارتند از: الف) در زندگینامه خود نوشت ابنسینا، از زبان شاگردش ابوعبید جوزجانی میخوانیم که وی از شیخالرئیس پرسید: آیا شرحی بر آثار ارسطو نمینویسید؟ ابنسینا پاسخ داد که من فرصت این کار را ندارم...
انتقادات ابنسینا در کتابهایی چون المباحثات و مقدمه حکمةالمشرقیین، از مشائیان بسیار شدید است تا جایی که باعث حیرت و تحلیلهای نادرست برخی از نویسندگان و محققان شده است؛ اینکه که چگونه میتوان بین مشائی بودن و انتقاد شدید از مشائیان جمع نمود؟ در نوشتار حاضر نشان داده شده که انتقادات شیخالرئیس از مشائیان، بیشتر متوجه مشائیان بغداد است، اما از دورههای اول و دوم نیز چندان رضایتی ندارد و آنان را نیز مورد انتقاد قرار میدهد؛ این انتقادات هم از جهت کلی و روشی است و هم جزئیات زیادی را شامل میشود."