چکیده:
این نوشتار در مطالعه ساختار قدرت در ایران عصر ناصری ، به بررسی ویژگی های ساختار قدرت در دو مقوله یکی فرم و صـورت بنـدی سـاختار قـدرت ودیگری ماهیت سلطه و اقتدار خواهـد پرداخـت . ویژگـی مشـخص سـاختار قدرت در ایران عصر ناصری ، استبداد بود . شاه مرکز ثقل و توزیع قدرت بود . در این ساختار ، دولت ، دربار و شخص شاه مقولاتی تفکیک ناپذیر بودندکه به تبع خود از موانع شکل گیری نهادهای مشروع و قانونی محسوب می شـدند و پیدایش یک ساختار اداری و سیاسی بیرون از چهار چوب نظام خـود کامـه موجود ، امکان پذیر نبود . در چنین ساختاری امکان رشـد طبقـات اجتمـاعی بیرون از حکومت نیز وجود نداشت . ورود افکار متجددانه و نخستین تلاش ها برای انجـام اصـلاحات در ایـران از نخستین چالش ها با ساختار قدرت در ایرن عصر قاجار بود. از سوی دیگر با رشد شتابان تجارت خارجی و برخورد فزاینده تجـار ایرانـی با غرب و سفرهای خارجی و آشنایی با دستاوردهای تمـدن غـرب ، موجـب آگاهی آنها از جایگاه طبقاتی اشان شـد و بـه منـافع طبقـاتی خـود در برابـر حکومت خود کامه قاجار پی بردند.
خلاصه ماشینی:
( هدایت ، ١٣٧٥ :١٣١ ) در گزارشی که میرزا یحیی دولت آبادی از اوضاع ایران در سال ١٣٠٠ ه ق ارائـه می دهد، به این نکته اشاره می کند که سیطرة قدرت شخصـی ناصـرالدین شـاه بـه واسطه درگذشت رجال و شاهزادگان بزرگ و به دست گرفتن امور کشور در دست کسانی که زیردست شاه تربیت شده بودند، گسترده شده بود.
( زونیس ، ١٣٨٧ : ٢٢٣) از جمله مختصات ساختار قدرت در ایران عصر ناصری این بود کـه تنهـا امکـان کسب و حفظ قدرت سیاسی ، ورود به طبقه زمینداران و تکیه بر زمـین داری بـود ( لمبتون ، ١٣٦٢ : ٢٨٦ ) تا جایی که در ساختار قدرت ، خانـدان شـاهی ، مـأموران عالی رتبه اداری و نظامی و نیز رؤسای ایلات به عنوان بزرگ ترین زمین داران کشور محسوب می شدند.
از سوی دیگر ساختار قدرت و در رأس آن ناصرالدین شاه با فروش منابع داخلـی کشور به بیگانگان در پی استقلال اقتصادی خود از طبقه تجار بود.
در این راستا اصلاحات دوره ناصری ، زیر بنایی یا به عبارت دقیق تر ، ساختاری نبود و تنها موجـب گسـترش صـوری دستگاه اداری دولت یا تورم دیوان سالاری گشت و از آنجایی که حکومـت ایـران در عصر قاجار متکی به وجود یک سازمان وسیع و متمرکز اداری با تمرکز قـدرت سیاسی و اقتصادی در دست شاهان خود کامه و استبدادی بود .
روشنفکران ایرانی در عصر ناصری در پی آن بود که نظام سیاسی و نظام اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانـی را از ساختار قدرت که در رأس آن ناصرالدین شاه قرار داشت رهایی بخشند.