چکیده:
این مقاله با مروری بر ادبیات پیشینه و پژوهش های رویکرد نوشتن برای یادگیری (WTL)، درصدد تبیین جایگاه تکالیف نوشتاری در ارتقاء سطح یادگیری و مقایسه پیامدهای شناختی تکالیف نوشتاری متنوع است. رویکرد نوشتن برای یادگیری به معنای کاربرد تکالیف نوشتاری در حین آموزش است و بر این اندیشه استوار است که فهم و تفکر یادگیرنده با فرایند نوشتن وضوح می یابد و رشد می کند. پژوهش های گزارش شده در ادبیات رویکرد نوشتن برای یادگیری را می توان در قالب چهار فرضیه دسته بندی کرد: فرضیه شکل دهی در لحظه بیان، فرضیه جستجوی پیش نگر، فرضیه ژانر و فرضیه جستجوی پس نگر. هر یک از این فرضیه ها بر تبیین های متفاوت و گاه متضادی در خصوص رابطه نوشتن و یادگیری استوارند. لذا پرسش اصلی این مقاله این است که چگونه و چه موقع کاربرد تکالیف نوشتاری در ارتقاء یادگیری اثربخش است. برای پاسخ به این سوال، تبیین ها و نتایج پژوهشی در محدوده هر فرضیه تحلیل و مقایسه شدند و نتایج زیر استنباط شد: 1- تناسب بین سطح مهارت یادگیرندگان و میزان پیچیدگی تکلیف نوشتاری کاربرد تکالیف در آموزش را تسهیل می کند. 2- وجود سنخیت و هماهنگی بین نوع تکلیف نوشتاری و سطح هدف شناختی مورد نظر در آموزش کلاسی، تضمین کننده اثربخشی این تکالیف است.
Reviewing the literature and studies conducted on the Writing-to-Learn (WTL) approach، the present paper seeks to stabilize the position of written assignments for the promotion of academic learning and cognitive consequences. Writing-to-Learn is the use of written assignments during instruction and based on the idea that learner’s perception grows and gets more elucidated through writing. Research reported in the literature review of WTL can be categorized according to four hypotheses: shaping at the point of utterance، forward searching، genre and backward searching. Each of these hypotheses is based on different and at times conflict explanations about the relationship between writing and learning. The main question is how and when using written assignments in academic learning is effective. To answer this question، the explanations and research results about each hypothesis were analyzed and compared. And the following conclusions were deduced: 1- the consistency between learner’s skill-level and the complexity of written assignment facilitates their usage. 2- The compatibility between the types of written assignments and the level of cognitive goal in teaching assures the effectiveness of these assignments.
خلاصه ماشینی:
"در این برنامهها تکالیف نوشتاری مانند خلاصهنویسی، حاشیهنویسی، Vygotsky Luria Bruner Emig Writing To Learn Smagorinsky یادداشتبرداری و نوشتار روزنامهای در فرایند تدریس کلاسی به کار گرفته شد؛ اما انتشار گزارشهای حاصل از چند فراتحلیل بر پژوهشهای WTL بعد از 1990، فرضیه وجود ارتباط علی و ساده بین نوشتن و یادگیری را به چالش کشید.
اما در تکالیف مبتنی بر فرضیههای جستجوی پیشنگر و ژانر، راهبردهای پیشرفتهتری در مقایسه با فرضیه شکلدهی به کار میرود و از آنجا که بر پیچیدگی نحوی و واژگانی در نوشتار اغلب یادگیرندگان مهر و مومهای بالاتر تحصیل افزوده میشود و کاربرد عملیات مرور کردن، سازماندهی و بازبینی برای آنها ممکن میشود، همچنین دانش آنها درباره ساختار متن و ژانرهای مختلف گسترش مییابد، راهبردهای پیشنهادی این دو فرضیه در حمایت از یادگیری در این دوره مفید خواهد بود.
حال این پرسشها مطرح هستند که آیا تکلیفی از نوع نوشتار بیانی که کمترین نیاز را به آموزش و برنامهریزی دارد، فرصتی برای یادگیری محسوب میشود یا بالعکس، تکلیفی اختصاصی و ژانرمحور که مستلزم نوشتن در قالب الگویی مشخص با رعایت قواعد ژانر است و به آموزش نیاز دارد؟ و آیا انجام فعالیت نوشتاری در مسیر حل مسئله رو به جلو که با نوشتن متن پیشنویس درباره موضوع شروع میشود و با مرور و تجدید نظر و بازنویسی متن خاتمه مییابد، یادگیری است یا بالعکس، مواجهه با یک تکلیف پیچیده نوشتاری محرک تعیین هدفهای رتوریکال است و با کنار هم چیدن قطعههای محتوا برای نیل به این هدف، دانش فرد گشتار 1 میشود و یادگیری رخ میدهد؟ طبق پژوهشهای نوشتن برای یادگیری، هیچکدام از این تکالیف و راهبردها نامناسب نیستند، بلکه هر کدام با داشتن شرایطی اثربخشاند؛ و آنچه اثربخشی را تضمین میکند تناسب نوع و ویژگیهای تکلیف با هدفهای یادگیری و زمینه علمی است (هاد، ساردی و لوپریور 2 ، 2013)."