چکیده:
رینولدز (۱۹۶۱) نویسنده و تصویرگر «نقطه»، در این اثر بهطور اختصاصی به موضوع خلاقیت پرداخته است. این پژوهش بر آن است که بر پایهی نظریهی نیکولایوا، ابعاد روایتمندی یعنی شخصیتپردازی، زاویهی دید و زمانمندی را که ساختار روایی داستانهای کودک را تشکیل میدهند، در این اثر بررسی و تحلیل کند. نقد و تحلیل جامعهشناختی داستان نیز بر اساس تئوری توانمندسازی سادان و الگوهای سهگانهای که شافر در فرآیند جامعهپذیری کودکان مطرح میکند، صورت میپذیرد؛ یعنی: ۱) در قالب روشی برای کنترل تمایلات جامعهستیز و ناخوشایند کودکان؛ ۲) در قالب شیوهای برای ارتقاء رشد فردی کودک؛ ۳) در قالب روشی برای تداوم بخشیدن به نظم اجتماعی.یافتههای پژوهش بیانگر آن است که نویسندهی این اثر به خوبی توانسته است با بهرهگیری از تکنیکهای روایی و تئوری توانمندسازی، اهمیت موضوع خودباوری و عزت نفس را در روند جامعهپذیری کودکان مشخص کند و نقش سازندهی آن را در تقویت و جهتدهی ابتکار و خلاقیتی پویا یادآور شود.
خلاصه ماشینی:
» (همانجا، به نقل از سادان، ۲۰۰۴: ۱۴۴) در حوزهی ادبیات نیز شاید بتوان گفت که یکی از اساسیترین پرسشهایی که در مقولهی توانمندسازی مطرح میشود، آن است که یک نویسندهی کودک و نوجوان چگونه و با بهرهگیری از چه شگردهایی میتواند قهرمان(های) داستانی خود را توانمند سازد و این مفهوم را به خوانندگان خود القاء نماید؟ بهطور کلی فرآیند توانمندسازی به سه دستهی زیر تقسیم میشود: ۱-۲-۱ - توانمندسازی شخصی: «پیشرفت در مهارتها، تواناییها و ارزش به خود را دربرمیگیرد.
(همان، ۱۱۸) ۱-۲-۳ - توانمندسازی رهبر: از آنجا که «رهبر نمیتواند تصادفی و بدون برنامه در فرآیند توانمندسازی مداخله کند»؛ سادان روشهای متفاوتی را که در این زمینه به رهبر کمک میکنند در کتاب خود برمیشمارد که در زیر تنها به مواردی اشاره میشود که نویسنده در داستان «نقطه» آنها را بهکار گرفته است.
۲ - چارچوب نظری پژوهش ۱ - بررسی ابعاد روایتمندی در داستان با تکیه بر الگوی روایتشناسی نیکولایوا ۲ - بررسی راهکارهای اجتماعی ارائه شده در کتاب با تکیه بر الگوی جامعهپذیری شافر و نظریهی توانمندسازی ۳ - روش پژوهش این پژوهش از نوع پژوهشهای کیفی است و در آن نگارنده با استفاده از شیوهی تحلیل محتوا، بر اساس الگوی روایتشناسی نیکولایوا، چگونگی پردازش عناصر گوناگون در کنار یکدیگر اعم از شخصیتپردازی، زاویهی دید و زمانبندی را در داستان «نقطه» بررسی میکند.
او در پژوهش خود با هدف «یادآور شدن برتریهای روایتشناسی همچون رویکردی جدا از دیگر شیوههای نقد ادبی و نیز مشخص کردن کاربرد آن در ادبیات کودک» (نیکولایوا، ۱۳۸۷: ۵۴۷ و ۵۴۸)؛ به بررسی مفاهیمی چون شخصیتپردازی، زاویهی دید و زمانبندی میپردازد و معتقد است که این عناصر، ساختار روایی داستانهای کودک را تشکیل میدهند.