چکیده:
معرفتشناسی معاصر تحت تاثیر علمگرایی حاکم بر فلسفه تحلیلی قرن بیستم، رویکردی یکسره مکانیستی به معرفت را اتخاذکرده و تمامی وجوه غیرمعرفتی را از معرفتشناسی زدوده است. این رویکرد باعث نوعی رکود در معرفتشناسی معاصر شده است. اما در سالهای اخیر از بطن همین معرفتشناسی، رویکردی جدید روییده است که جریان غالب را برنمیتابد و با الهام از معرفتشناسان گذشته، معتقد است نقش عوامل روانی غیرمعرفتی فاعل شناسا را نمیتوان در حصول معرفت نادیده گرفت. دو تن از چهرههای برجسته این نظریه که «معرفتشناسی فضیلت» نامیده میشود، عبارتند از ارنست سوزا و لیندا زاگزبسکی. آنها معرفت را محصول کارکرد درست قوایی در فاعل شناسا میدانند که همگی شاید قوای معرفتی، به معنای رایج، تلقی نشوند. آنها شروط معرفت را نه در باور بلکه در فاعل شناسا و عامل شناخت می جویند. در این مقاله ضمن تمرکز بر تاکید معرفتشناسی فضیلت بر نقش عوامل غیرمعرفتی در حصول معرفت، نشان داده شده است که این مولفه میتواند افقهای جدیدی را در معرفتشناسی معاصر بگشاید و آن را از رکود فعلی خارج کند.
خلاصه ماشینی:
مهم ترين مشخصه معرفـت شناسـي فضـيلت ايـن اسـت کـه بـرخلاف رويکـرد مکانيکي معرفت شناسي معاصر، از رويکرد، به اصطلاح ، ارگانيـک بـه معرفـت دفـاع مـيکنـد؛ رويکردي که با عطف نظر به معرفت شناسان قرن هفدهم شکل گرفته و از اين حيـث بازگشـتي است به گذشته ، اما با جمع ميان عناصـر جديـد و قـديم ، روزنـه اميـدي بـراي تحـولي مهـم در معرفت شناسي گشوده است .
proximate نهايت سخن آنکه ، به باور آلستون ، زاگزبسکي «فضيلت » را در معنايي خاص به کار مـيبـرد اما نميتواند باورهاي حاصل از آن فضايل را واجد خصيصه مؤدي به صدق بـودن نشـان دهـد؛ «نتيجه نهايي اين بحث آن است که وقتي معرفت شناسي فضيلت را مورد بررسي قرار ميدهـيم ، در آن اثر روشني از يک ملزوم معرفتي متمايز و خاص نمييابيم » (١٦١ ,Ibid).
آيا نظريه ادراک که مورد تأکيد بسيار آلستون است ، با ايرادي مشابه مواجه نيست ؟ آلستون ادعا ميکند تنها تفاوت معرفت شناسـي فضـيلت بـا اعتمـادگرايي فرآينـدي در ايـن است که در معرفت شناسي فضيلت تشکيل باورهاي اعتمادپذيري که توجيه به بار ميآورند، بـه آنهايي محدود شده است که حالات و قواي تشکيل باور نسبتاً ثابت و پايـدار تلقـي مـيشـوند.
اگر معرفت شناسي فضيلت زاگزبسکي آن گونه بود که آلستون توصيف ميکند، نظريه اي کاملاً درونيگرايانه ميبود درحاليکه آن نظريه اي است تلفيقي، بـه نحـوي کـه ناشـي شـدن بـاور از فضايل معرفتي جنبه درونيگرايانه اين نظريه را تشکيل ميدهد و نسبت ميان باور و عـالم واقـع براي تأمين صدق ، از جنبه برونيگرايانه آن حکايت دارد.