چکیده:
رشد سکونتگاههای غیر رسمی، از پیامدهای نامطلوب شهرنشینی در جهان معاصر است. این رشد در نتیجهی صنعتیشدن شتابان و نابرابریهای منطقهای شکل گرفته و شهرها و خصوصا شهرهای بزرگ و صنعتی کشور را با مسائل عدیدهای مواجه ساخته است. نوشتار حاضر ضمن بررسی حاشیهنشینی و شکلگیری آن در شهر ماهشهر به ارائهی راهبردهایی به منظور ساماندهی و توانمندسازی آن پرداخته است. در این مقاله که به روش تحلیلی ـ توصیفی و با ماهیت کاربردی نگاشته شده است پس از بررسی متغیرهای لازم مندرج در 800 پرسشنامه ( حجم نمونه) که از 1170 نفر (جامعهی آماری) از سرپرستان ساکن در سکونتگاههای غیر رسمی، شهرک طالقانی، شهرک شهید رجایی و کمپ یحییخان به دست آمده است نشان میدهد علت شکلگیری این پدیده نتیجهی صنعتیشدن شتابان شهر ماهشهر و مهاجرتهای بیرویه و مسائل مهاجرتی بر اثر جنگ تحمیلی از یک سو و همچنین مسائل و مشکلات اقتصادی و فقدان مدیریت واحد و هماهنگ از سوی دیگر زمینهساز رشد وگسترش این پدیده در شهر ماهشهر بوده است. همچنین در تحلیل دادهها از روش تحلیلSPSS استفاده شده است و در پایان، راهبردی که مبتنی بر مشارکت مردم میباشد ساماندهی سکونتگاههای غیر رسمی را در چهار سطح مختلف از جمله عاملیت توجه به مردم، جامعنگری فقر، ارتقای زیرساختها و محلی کردن طرح توانمندسازی ارائه داده است و نسبت به این چهار معیار اصلی ساماندهی سکونتگاههای غیر رسمی مدلی مبتنی بر مشارکت مردم ارائه گردیده است. این پژوهش با شرکت پتروشیمی بندر امام انجام گرفته که از مسئولین و دستاندرکاران آن تشکر و قدردانی میشود.
خلاصه ماشینی:
در برخورد با اینگونه سکونتگاهها، مهمترین راه حلی که تاکنون در سطح جهانی شناخته شده و مورد عمل قرار میگیرد رویکرد توانمندسازی است که توسط بانک جهانی در اغلب کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین دنبال گردیده و در کشور نیز به صورت تخصصی در ارتباط با شهرهای دارای بافتهای غیر رسمی همچون شیراز، مشهد، اهواز، کرمانشاه، بندرعباس و همدان مطالعات توانمندسازی صورت گرفته شده و بعضاً وارد مقولهي اجرا گردیده است؛ همچنین این مطالعات توانمندسازی در شهرهای استان خوزستان شامل: اهواز، ماهشهر، بندر امام خمینی، مسجدسلیمان، دزفول، آبادان، اندیمشک در چند سال اخیر صورت گرفته است.
دوم دیدگاههای غیر لیبرالی: در دهههای 60 و 70 میلادی، برخلاف اندیشمندان لیبرالی، گروه دیگر متفکران، از جمله نظریهپردازان مکتب وابستگی در آمریکای لاتین، مانند کوندر فرانک، دوس سانتوس، فورتادو، مانویل کاستل و کسانی دیگر به طور کلی عقبماندگی کشورهای در حال توسعه (کشورهای وابسته) را معلول تسلط اقتصادی کشورهای توسعهیافتهي کنونی میدانند و به نظر آنها الگوی توسعهي وابسته، برونزا و جریان صنعتیشدن وابسته، شهرنشنیی و ناهمگوني را به دنبال دارد، که به موزات رشد نامتعادل، نابرابری درآمدها افزایش مییابد و عدم تعادلهای ساختاری جامعه شتاب میگیرد و به دید آنها برآیند عملکرد توسعهي وابسته عبارت است از: پیدایش شکاف طبقاتی میان شهر و روستا و در نتیجه ظهور گروههای حاشیهنشین شهری است (شکویی، 1373: 108).