چکیده:
عصر حافظ، عصر انحطاط اخلاق و از میان رفتن ضوابط سالم در روابط طبقات مختلف مردم، بویژه حاکمان و فرمان روایان و صوفیان و زاهدان است و نابسامانی و هرج و مرج ناشی از ظلم و بیداد حاکم و فرمان روایان از یک طرف و رواج و ریاکاری و خدعه و نیرنگ فقیهان دینی و صوفیان مدعی از طرفی دیگر، سبب سقوط ارزش های اخلاقی و مذهبی شده است و حافظ در بطن این منجلاب فساد و تباهی و نفاق و یاس و به قول خودش در « شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» گرفتار شده است و به عنوان یک متفکر و مصلح اجتماعی به تمام دردها و فسادها و آفت ها و آسیب های زمانه اشراف دارد و جراح وار با نیشتر انتقاد و طنز می خواهد بیماری های اجتماعی جامعه را بشکافد و با مهربانی بر زخم ها مرهم نهد. برای وصول به این آمال بناچار می بایست زبانی را برمی گزید که از گیرایی و دل نشینی و تاثیرگذاریی بیش تر برخوردار باشد و به کالبد واژه های مرده و معتاد و بی روح زبان، جانی تازه ببخشد و با استفاده از ترفندها و هنرهای ادبی، رستاخیزی در عادت های مالوف ذهنی و زبانی ایجاد کند از این رو به ترین مسیر برای مبارزه قلمی با دو قشر حاکمان و صوفیان، چنگ زدن به هنرهایی چون آشنایی زدایی و هنجارگریزی و باورشکنی و عقل ستیزی و تصاویر متناقض نما و بالاخره خلاف عرف و عادت عامه است و کاربرد هنرهای ادبی فوق به صورت گسترده، سبب شهرت و آوازه حافظ شده است که خود می فرماید:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
Hafez’s time، is the era of moral decline and loss of sound principles among the different classes of people especially rulers، sovereigns، Sufis and، ascetics. Chaos and disorder resulted from the oppression and cruelty of rulers and sovereigns on one hand and growing hypocrisy، fraud and deception of religious authorities and Sufis on the other hand led to the decline of religious and moral values. Hafez is caught in the midst of this sinkhole of corruption and depravity، discord، and despair and in his own words he is caught “in the dark night with a fear of such frightful wave and whirlpool”. As a thinker and a social savior، Hafez is well aware of all the pains، corruptions، and evils of the time and like a surgeon with a weapon of criticism and irony wants to open up the wounds and with affection heal the social ills. To achieve this goal inevitably he had to choose a language، captivating and soothing enough to give new life to the otherwise lifeless words and with using variety of literary devices he creates a resurrection in the mental and customary habits and in conventional language. Therefore the best way to attack two groups of rulers and Sufis was through writing، grabbing hold of techniques such as defamiliarization، deviation from the norm، deconstruction، antilogism، paradoxical imagery، and finally what is in general contrary to the norm and habits of the populace. Such extensive application of literary devices won Hafez his fame.
خلاصه ماشینی:
سلام کردم و با من به روی خندان گفت کـه ای خمـار کــش مفلـس شـراب زده که این کند که تو کردی به ضعف همـت و رای زگنج خانه شـده ، خیمـه بـر خـراب زده (غ ٤٢١/ب ٨و٧) پیر مغان با گشاده رویی به حافظ گفتـه اسـت کـه ای خمـارآلوده تهـی دسـت و بدحال از شدت مستی می گساری ، کدام مرد عاقل بلندهمت چنین کاری می کند که تـو با ضعف اراده و سستی اندیشه ، کرده ای و از گنج خانۀ می کده بـه خـراب آبـاد صـومعه و مسجد روی آورده ای ؟ دکتر زریاب خویی می نویسد: «پیر پس از جواب سلام ، او را به جهت آن توبه که از کوی می فروشان دوری گزیده بود، ملامت می کند و می گوید چرا از ایـن گـنج خانـۀ آباد روی گرداندی و به سوی صومعه و مدرسۀ خراب رفتی ؟»٥ دلیل عکس و خلاف عرف و عادت ابیات فوق در این است که پیر مغان ، مدرسـه و صومعه را خراب و ویرانه می خواند و می خانه را گنج خانه (شناخت و معرفـت الاهـی ) می نامد و اوج این طنز لطیف ، در بیتی دیگر، کامل تر و دل نشین تر بیان می کند.